13/07/2025
کجایی هم نشین لحظه های داغ و تبدارم
ببین رفتی و من با ابرها ، تا گریه می بارم
تصور کردنت ، تنها امیدم هست ، می دانی
اگر شاعر شوی ، می بینی ام ، با ماه بیدارم
بیا یک لحظه ، فروردین چشمانم ! خدایم شو
که تا پاییز سالی نانوشته ، فکر دیدارم
هزاران چشمک مبهم ، هزاران قصه ی بی تو
هزاران خنده ی مرده ، نمیدانم چه بشمارم
ترانه با تو می خندد ، غزلها در نگاهت مست
سپیدی از تو موزون شد ، وَمن تک بیتِ بیمارم
مرا در شهر آدم ها ، رها کردی و من بی تو
فقط یک دفتر شعر و ، کمی هم قاصدك دارم