بند بگسل باش آزاد ای پسر
چند باشی بند سیم و بند زر
گر بریزی بحر را در کوزهای
چند گنجد قسمت یک روزهای
08/12/2024
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پُرس
توبهفرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
حافظ
29/11/2024
چاره سازان در صلاح
کار خود بی چاره اند
بیدل
یک هشدار یا نقد از کسانی که خود را صاحبنظر میدانند و مشاوره میدهند، اما در درون خود از چالشهای حلنشده رنج میبرند.
22/11/2024
عاقبت شام جوانی صبح پیری میشود
ابتدای هر چه دود است انتها خاکستر است
بیدل
1. عاقبت شام جوانی صبح پیری میشود
در این بیت، شاعر به سرعت گذر زمان و دگرگونی حال انسان اشاره میکند. همانطور که شب به روز تبدیل میشود، جوانی نیز با تمام شادابی و زیباییاش، به پیری میانجامد. این تغییرات اجتنابناپذیرند و بخشی از طبیعت زندگی هستند.
2. ابتدای هر چه دود است انتها خاکستر است
این مصراع فلسفیتر است و به ناپایداری و زوال تمام پدیدههای جهان اشاره دارد. شاعر از دود و خاکستر بهعنوان نماد استفاده کرده است: دود، نماد چیزی است که هنوز وجود دارد اما ناپایدار و زودگذر است، و خاکستر نشاندهنده پایان و نابودی کامل است. این مصراع به یادآوری موقتی بودن دنیا و سرنوشت مشترک همه چیزها در جهان میپردازد.
پیام کلی شعر
شاعر میخواهد ما را متوجه کند که عمر و زندگی، مانند دود و شعلهای است که در نهایت خاموش شده و به خاکستر تبدیل میشود. این شعر دعوتی است به تفکر درباره ماهیت فناپذیر دنیا و بهرهگیری عاقلانه از لحظههای زندگی پیش از آنکه دیر شود.
20/11/2024
بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست
از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی
مولانا
نیروی تغییر و دگرگونی در درون خودمان نهفته است. مولانا بر این باور است که انسانها با نگاه به درون خود و شناخت وجود خویش میتوانند مسیر زندگیشان را تغییر دهند
سُروش
19/11/2024
بشنو از نی چون حکایت میکند / از جداییها شکایت میکند
مولانا در این بیت، نی را نمادی از انسان جدا افتاده از اصل الهی و خالق خود میداند. نی که از نیستان جدا شده است، با ناله و آواز خود از درد فراق و جدایی سخن میگوید. این بیت نشاندهنده رنج انسان از دوری از حقیقت مطلق و جستوجوی او برای بازگشت به اصل خود است.
هر کسی از ظن خود شد یار من / از درون من نجست اسرار من
مولانا در اینجا به تفاوتهای درک و تفسیر انسانها از او یا حقیقت اشاره میکند. هرکس بر اساس ذهنیت و پیشفرضهای خود به او نزدیک میشود، اما به باطن و اسرار وجود او راه نمییابد. این بیت بیانگر این است که شناخت عمیق و حقیقی نیازمند فراتر رفتن از ظواهر و تفکرات شخصی است.
این جهان کوه است و فعل ما ندا / سوی ما آید نداها را صدا
مولانا در این بیت به قانون عمل و عکسالعمل اشاره دارد. او جهان را همچون کوهی میبیند که صداها (اعمال و نیتهای ما) را بازمیگرداند. به این معنا که هر عملی که انجام دهیم، نتیجه و بازتاب آن به سوی ما بازخواهد گشت. این بیت یادآور اهمیت اعمال نیک و نیتهای خالصانه است.
ای که از کوچهی معشوقه ما میگذری / بر حذر باش که سر میشکند دیوارش
این بیت اشاره به خطری دارد که در مسیر عشق حقیقی وجود دارد. مولانا در اینجا میگوید اگر کسی از مسیر عشق بگذرد و بخواهد به آن نزدیک شود، باید آمادگی تحمل سختیها، شکستها و رنجهای این راه را داشته باشد. دیوار عشق آنچنان محکم و پرقدرت است که ممکن است کسانی که بدون آمادگی و صداقت وارد آن شوند، آسیب ببینند.
این اشعار نمایانگر عمیقترین مضامین عرفانی مولاناست و نشاندهنده اهمیت شناخت درونی، دوری از قضاوتهای سطحی، و پذیرش سختیهای مسیر عشق الهی است.
18/11/2024
زان غمزه عزم کین مکن
غمزه اشاره به نگاه فریبنده و دلربای معشوق دارد.
شاعر میگوید: «با آن نگاه دلربا و فریبندهات قصد دشمنی یا کینه نداشته باش.» این بیان نشاندهنده قدرت نگاه معشوق است که میتواند عاشق را به درد و رنج بیفکند.
تاراج عقل و دین مکن
تاراج به معنای غارت و نابودی است.
شاعر از معشوق میخواهد که عقل و ایمان او را غارت نکند. این نشان میدهد که معشوق با زیبایی و رفتار خود میتواند عاشق را از مسیر عقلانی و معنوی دور کند.
تاراج دین تلقین مکن
در این مصرع نیز شاعر دوباره تأکید میکند که معشوق نباید به گونهای رفتار کند که دین و ایمان عاشق را به خطر بیندازد. این نشاندهنده تأثیر عمیق معشوق بر جان و دل عاشق است.
آن هندوی بیباک
هندوی بیباک استعارهای است از معشوق زیبا و جسور که بیمحابا دل عاشقان را میرباید. در ادبیات فارسی، «هندو» گاهی برای اشاره به معشوق به کار میرود، چرا که به چشمهای سیاه و نافذ یا دلربایی اشاره دارد.
مفهوم کلی بیت:
شاعر از معشوق خود میخواهد که با نگاه نافذ و رفتار بیپروا، دل و دین او را نابود نکند. این بیت هم نشاندهنده عشق آتشین شاعر است و هم دربردارنده نوعی انتقاد عاشقانه از معشوق، که بیمحابا دل عاشقان را تسخیر میکند.
09/06/2024
بود بقالی و وی را طوطیی
خوشنوایی سبز و گویا طوطیی
بر دکان بودی نگهبان دکان
نکته گفتی با همه سوداگران
در خطاب آدمی ناطق بدی
در نوای طوطیان حاذق بدی
خواجه روزی سوی خانه رفته بود
بر دکان طوطی نگهبانی نمود
گربهای برجست ناگه بر دکان
بهر موشی طوطیک از بیم جان
جست از سوی دکان سویی گریخت
شیشههای روغن گل را بریخت
از سوی خانه بیامد خواجهاش
بر دکان بنشست فارغ خواجهوش
دید پر روغن دکان و جامه چرب
بر سرش زد گشت طوطی کل ز ضرب
روزکی چندی سخن کوتاه کرد
مرد بقال از ندامت آه کرد
ریش بر میکند و میگفت ای دریغ
کافتاب نعمتم شد زیر میغ
دست من بشکسته بودی آن زمان
که زدم من بر سر آن خوش زبان
هدیهها میداد هر درویش را
تا بیابد نطق مرغ خویش را
بعد سه روز و سه شب حیران و زار
بر دکان بنشسته بد نومیدوار
مینمود آن مرغ را هر گون نهفت
تا که باشد اندر آید او بگفت
جولقیی سر برهنه میگذشت
با سر بی مو چو پشت طاس و طشت
آمد اندر گفت طوطی آن زمان
بانگ بر درویش زد چون عاقلان
کز چه ای کل با کلان آمیختی
تو مگر از شیشه روغن ریختی
از قیاسش خنده آمد خلق را
کو چو خود پنداشت صاحب دلق را
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گر چه ماند در نبشتن شیر و شیر
جمله عالم زین سبب گمراه شد
کم کسی ز ابدال حق آگاه شد
همسری با انبیا برداشتند
اولیا را همچو خود پنداشتند
گفته اینک ما بشر ایشان بشر
ما و ایشان بستهٔ خوابیم و خور
این ندانستند ایشان از عمی
هست فرقی درمیان بیمنتهی
هر دو گون زنبور خوردند از محل
لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل
هر دو گون آهو گیا خوردند و آب
زین یکی سرگین شد و زان مشک ناب
هر دو نی خوردند از یک آبخور
این یکی خالی و آن پر از شکر
صد هزاران این چنین اشباه بین
فرقشان هفتاد ساله راه بین
این خورد گردد پلیدی زو جدا
آن خورد گردد همه نور خدا
این خورد زاید همه بخل و حسد
وآن خورد زاید همه نور احد
این زمین پاک و آن شورهست و بد
این فرشتهٔ پاک و آن دیوست و دد
هر دو صورت گر به هم ماند رواست
آب تلخ و آب شیرین را صفاست
جز که صاحب ذوق کی شناسد بیاب
او شناسد آب خوش از شوره آب
سحر را با معجزه کرده قیاس
هر دو را بر مکر پندارد اساس
ساحران موسی از استیزه را
برگرفته چون عصای او عصا
زین عصا تا آن عصا فرقیست ژرف
زین عمل تا آن عمل راهی شگرف
لعنة الله این عمل را در قفا
رحمة الله آن عمل را در وفا
کافران اندر مری بوزینه طبع
آفتی آمد درون سینه طبع
هرچه مردم میکند بوزینه هم
آن کند کز مرد بیند دم بدم
او گمان برده که من کردم چو او
فرق را کی داند آن استیزهرو
این کند از امر و او بهر ستیز
بر سر استیزهرویان خاک ریز
آن منافق با موافق در نماز
از پی استیزه آید نه نیاز
در نماز و روزه و حج و زکات
با منافق مؤمنان در برد و مات
مؤمنان را برد باشد عاقبت
بر منافق مات اندر آخرت
گرچه هر دو بر سر یک بازیاند
هر دو با هم مروزی و رازیاند
هر یکی سوی مقام خود رود
هر یکی بر وفق نام خود رود
مؤمنش خوانند جانش خوش شود
ور منافق تیز و پر آتش شود
نام او محبوب از ذات وی است
نام این مبغوض از آفات وی است
میم و واو و میم و نون تشریف نیست
لطف مؤمن جز پی تعریف نیست
گر منافق خوانیش این نام دون
همچو کزدم میخلد در اندرون
گرنه این نام اشتقاق دوزخست
پس چرا در وی مذاق دوزخست
زشتی آن نام بد از حرف نیست
تلخی آن آب بحر از ظرف نیست
حرف ظرف آمد درو معنی چون آب
بحر معنی عنده ام الکتاب
بحر تلخ و بحر شیرین در جهان
در میانشان برزخ لا یبغیان
وانگه این هر دو ز یک اصلی روان
بر گذر زین هر دو رو تا اصل آن
زر قلب و زر نیکو در عیار
بی محک هرگز ندانی ز اعتبار
هر که را در جان خدا بنهد محک
هر یقین را باز داند او ز شک
در دهان زنده خاشاکی جهد
آنگه آرامد که بیرونش نهد
در هزاران لقمه یک خاشاک خرد
چون در آمد حس زنده پی ببرد
حس دنیا نردبان این جهان
حس دینی نردبان آسمان
صحت این حس بجویید از طبیب
صحت آن حس بجویید از حبیب
صحت این حس ز معموری تن
صحت آن حس ز تخریب بدن
راه جان مر جسم را ویران کند
بعد از آن ویرانی آبادان کند
کرد ویران خانه بهر گنج زر
وز همان گنجش کند معمورتر
آب را ببرید و جو را پاک کرد
بعد از آن در جو روان کرد آب خورد
پوست را بشکافت و پیکان را کشید
پوست تازه بعد از آنش بر دمید
قلعه ویران کرد و از کافر ستد
بعد از آن بر ساختش صد برج و سد
کار بیچون را که کیفیت نهد
اینک گفتم این ضرورت میدهد
گه چنین بنماید و گه ضد این
جز که حیرانی نباشد کار دین
نه چنان حیران که پشتش سوی اوست
بل چنان حیران و غرق و مست دوست
آن یکی را روی او شد سوی دوست
وان یکی را روی او خود روی اوست
روی هر یک مینگر میدار پاس
بوک گردی تو ز خدمت روشناس
چون بسی ابلیس آدمروی هست
پس بهر دستی نشاید داد دست
زانک صیاد آورد بانگ صفیر
تا فریبد مرغ را آن مرغگیر
بشنود آن مرغ بانگ جنس خویش
از هوا آید بیاید دام و نیش
حرف درویشان بدزدد مرد دون
تا بخواند بر سلیمی زان فسون
کار مردان روشنی و گرمیست
کار دونان حیله و بیشرمیست
شیر پشمین از برای کد کنند
بومسیلم را لقب احمد کنند
بومسیلم را لقب کذاب ماند
مر محمد را اولوا الالباب ماند
آن شراب حق ختامش مشک ناب
باده را ختمش بود گند و عذاب
#مولانا
01/03/2024
11/02/2024
تیــغِ بُــرّان گر به دستت داد چرخ روزگار
هر چه میخواهی بِبُــر امــــــا
مَــــبُر نان کســــی...
Be the first to know and let us send you an email when Mawlana Rumi posts news and promotions. Your email address will not be used for any other purpose, and you can unsubscribe at any time.