
17/05/2025
داستان: چای و پیاله شکسته
روزی یک مرد دانا شاگردانش را خواست و گفت:
"بیایید چای بنوشیم."
او یک ترموز چای آورد و چند پیاله
یکی از پیالهها ترکخورده و کمی شکسته بود.
شاگردان همه پیالههای قشنگ و سالم را برداشتند، و پیاله شکسته برای خود استاد ماند.
استاد تبسم کرد و گفت:
"دیدید؟ همهتان بهترین پیالهها را برداشتید، و این کاملاً طبیعیست. اما چای مهم است، نه پیاله."
شاگردان با حیرت نگاه کردند.
استاد ادامه داد:
"اگر همیشه دنبال ظاهر باشیم، ممکن است مزهٔ اصلی زندگی را از دست بدهیم. گاهی اوقات در پشت چیزهای ساده و شکسته، بهترین معنا پنهان است."
پیام:
در زندگی به ظاهر نه، بلکه به ارزش و معنا توجه کن.