Sheesha Media

Sheesha Media Sheesha Media, a non-profit, promoting democratic change and community transformation in Afghanistan

قصه‌ی سلطانی دره‌صوفی (۴۵)- وضعیت معیشتی دره‌صوف در سال ۱۳۷۸،⁠- محاصره‌ی شدید در وضعیت جنگی،⁠- جبهه‌ی شرق در کنترل مولوی...
11/04/2025

قصه‌ی سلطانی دره‌صوفی (۴۵)

- وضعیت معیشتی دره‌صوف در سال ۱۳۷۸،
⁠- محاصره‌ی شدید در وضعیت جنگی،
⁠- جبهه‌ی شرق در کنترل مولوی اسلام و طالبان،
⁠- جبهه‌ی غلام‌قوماندان در شمال غرب دره‌صوف،
⁠- جبهه‌ی جنوب در سمت بامیان و یکاولنگ در کنترل طالبان،
⁠- آواره‌شدن مردم و آسیب‌دیدن زراعت و باغداری مردم،
⁠- محاصره‌ی جغرافیایی و محدودشدن زمینه‌ی کار و زراعت،
⁠- تنگنای شدید اقتصادی: وضعیت اسفناک بازار حسنی،
⁠- گندم به صورت کامل پیدا نمی‌شد، اگر پیدا می‌شد کسی توان خرید نداشت،
⁠- وضعیت استثنایی دره‌صوف غیر قابل مقایسه با تمام دوران جنگ و جهاد،
⁠- علف‌خواری مردم و مجاهدین،
⁠- تعداد مجموعی افراد محاصره‌شده: حدود هفتاد و پنج هزار نفر یا بیشتر از آن،
⁠- کسی از منطقه مهاجرت گروهی نتوانسته بود،
- آیا ⁠امکان قاچاق مواد غذایی از قریه‌های هم‌جوار وجود داشت؟
⁠- تنها راه ممکن با استفاده از مرکب: از راه‌ قریه‌های تحت کنترل مولوی اسلام،
⁠- تعداد کثیری از مجاهدین سایر مناطق در دره‌صوف،
⁠- حاجی احمدخان، عطامحمدنور و حاجی حبیب شولگر با نیروهای آنان،
⁠- نیروهای قنبرلنگ و جبهه‌اش در دره‌صوف،
- ⁠شهادت قنبرلنگ در یکی از جنگ‌ها در سفیدکوتل،
⁠- دفن قنبر لنگ در قبرستان عمومی حسنی،
⁠- جنرال قاسمی نیز به دره‌صوف آمده بود،
- ⁠محقق چه وقت از بلخاب به دره‌صوف نقل مکان کرد؟

قصه‌ی سلطانی دره‌صوفی (۴۵)- وضعیت معیشتی دره‌صوف در سال ۱۳۷۸،- ⁠محاصره‌ی شدید در وضعیت جنگی،- ⁠جبهه‌ی شرق در کنترل مولوی اسلام و طالبان،- ⁠جبهه‌ی غلام‌قوماند...

قصه‌ی سلطانی دره‌صوفی (۴۴)- برگشت محقق به بلخاب و شروع دوباره‌ی جنگ در دره‌صوف،⁠- باور جنگ در بین مردم هنوز قدرتمند بود،...
11/04/2025

قصه‌ی سلطانی دره‌صوفی (۴۴)

- برگشت محقق به بلخاب و شروع دوباره‌ی جنگ در دره‌صوف،
⁠- باور جنگ در بین مردم هنوز قدرتمند بود،
⁠- حرکت انفرادی و گروهی مجاهدین به طرف بلخاب و پیوستن به محقق،
⁠- شخصیت‌های جوان و طلاب دره‌صوف به بلخاب،
⁠- خاطره‌ی آمر سلطان از مآموریتی که محقق به او داد،
⁠- نامه‌های محقق به علما و بزرگان دره‌صوف،
⁠- رفتن حاجی وحدت و هاشمی سناتور به بلخاب،
⁠- خاطره‌ی حاجی وحدت از دیدارش با محقق،
⁠- سفر حاجی وحدت به شبرغان نزد قاری احمدالله قبل از آمدن محقق،
⁠- طرح عملیات و شروع جنگ در دره‌صوف و ملاحظات حاجی وحدت،
⁠- پیام محقق به حاجی فرقه همراه با یک پایه مخابره،
⁠- آمدن سردار جهانی و نیروهایش به دره‌صوف،
⁠- همزمانی آمدن سردار جهانی و نمایندگان آمر مسعود: انجنیر داوود و مولا فرید،
⁠- پیام مسعود به علمای دره‌صوف و تشویق به گشایش جبهه‌ی جدید،
⁠- احتمال تماس و رابطه‌ی مسعود با فرماندهان محلی طالبان به شمول مولوی اسلام،
⁠- نمایندگان مسعود از چه طریق به دره‌صوف رسیده بودند؟
⁠- استقرار نیروهای سردار جهانی در دهن توپ،
⁠- تصمیم به شروع جنگ،
⁠- سردار جهانی، طلبه‌ی درس‌خوانده در ایران با پیشینه‌ی جهادی در دره‌صوف،
⁠- شاعر و شعرهایی که سید انور آزاد خوانده بود،
⁠- سردار جهانی:‌ سارنوال نظامی بامیان و شهادت در منطقه‌ی چپچل در دوران جمهوریت،
⁠- عملیات همزمان از چندین جبهه بالای مرکز دره‌صوف،
⁠- رسیدن نیروهای جنرال مسعود و قوماندان مختار به دره‌صوف،
⁠- تصفیه‌ی دره‌صوف و قتل و اسارت نیروهای طالبان،
⁠- تعداد تخمینی نیروهای طالبان در مرکز دره‌صوف،
⁠- نیروی سنگین طالبان از سمت بلخ و سمنگان،
⁠- حاجی غوث‌الدین در مقام فرماندهی نیروهای فرقه‌ی ۱۸،
⁠- ملا برادر در مقام فرماندهی نیروهای سمنگان،
⁠- پیوستن طالبان محلی به نیروی تهاجمی طالبان،
⁠- عقب‌نشینی مجاهدین به سمت دان شوراب و شیخه،

قصه‌ی سلطانی دره‌صوفی (۴۴)- برگشت محقق به بلخاب و شروع دوباره‌ی جنگ در دره‌صوف،- ⁠باور جنگ در بین مردم هنوز قدرتمند بود،- ⁠حرکت انفرادی و گروهی مجاهدین به طر...

قصه‌ی سلطانی دره‌صوف (۴۳)- رخصت‌شدن نهایی محقق از دره‌صوف،⁠- حال و هوای محقق در لحظه‌ی خداحافظی،⁠- آیا به خوشی خود بیرون...
11/04/2025

قصه‌ی سلطانی دره‌صوف (۴۳)

- رخصت‌شدن نهایی محقق از دره‌صوف،
⁠- حال و هوای محقق در لحظه‌ی خداحافظی،
⁠- آیا به خوشی خود بیرون شد یا با فشار و اصرار مسئولین دره‌صوف؟
⁠- در جلسه‌ی کوته‌ی دای‌میرداد چه گذشت؟
⁠- خاطره‌ای از آمرسلطان با پیغامی از محقق،
⁠- دیدار آمر سلطان با حاجی وحدت و حاجی وهاب خان در حسنی،
⁠- پیغام محقق و پاسخ حاجی وحدت و حاجی وهاب خان،
⁠- دلایل عمده‌ی حرکت محقق از دره‌صوف به طرف یکاولنگ چه بود؟
⁠- آخرین پیغام جنرال دوستم به محقق،
- ⁠طیاره‌ی جنرال دوستم در میدان شیبرتو،
⁠- آیا میدان شیبرتو در کنترل طالبان نبود؟
⁠- آیا عرفانی نیز با محقق به سوی ایران رفت؟
⁠- قصه‌های آمرسلطان در تمام مراحل سفر محقق تا ایران،
⁠- همراهان محقق که به هدایت او به بلخاب رفتند،
⁠- در طیاره حدود شصت هفتاد نفر از قوماندان‌ها،
⁠- آیا قوماندان‌ها با هماهنگی وارد طیاره شدند یا با زور خود؟
⁠- آیا محقق با بیرون‌رفتن قوماندان‌ها موافق بوده است؟
⁠- واکنش طالبان در برابر نشست و برخاست طیاره چه بود؟
⁠- آیا این همان آخرین رفتن محقق از داخل به ایران است؟
⁠- یادی از جلسه‌ی شورای مرکزی حزب وحدت در تهران،
⁠- برگشت محقق، بعد از جلسه‌ی شورای مرکزی، به مشهد،
⁠- همراهی سردار جهانی و آمر سلطان با محقق،
⁠- آمدن محقق با پنجشیر و دیدار او با آمر مسعود،

قصه‌ی سلطانی دره‌صوف (۴۳)- رخصت‌شدن نهایی محقق از دره‌صوف،- ⁠حال و هوای محقق در لحظه‌ی خداحافظی،- ⁠آیا به خوشی خود بیرون شد یا با فشار و اصرار مسئولین دره‌صو...

رهبران فردا (22) - FutureSheLeaders ملکه محمدی: ما حق داریم زندگی کنیم!ملکه محمدی از ساده‌ترین و بنیادی‌ترین حق انسان سخ...
11/02/2025

رهبران فردا (22) - FutureSheLeaders

ملکه محمدی: ما حق داریم زندگی کنیم!

ملکه محمدی از ساده‌ترین و بنیادی‌ترین حق انسان سخن می‌گوید: حق زندگی.

از روزی که او را در جلسات امپاورمنت شناختم، دیدم چگونه این حق برایش تنها یک خواسته نبود، بلکه کم‌کم به یک اصل روشن و زیسته در زندگی‌اش تبدیل شد. او نشان داد که حق را نمی‌توان فقط ادعا کرد؛ باید آن را زندگی کرد. به‌ویژه وقتی سخن از «حق زندگی» باشد — باید زندگی کنی تا نشان دهی این حق از آنِ توست.

ما گاهی فراموش می‌کنیم که هیچ‌کس نمی‌تواند حقی را که از آنِ ماست، از ما بگیرد؛ مگر آن‌که خودمان این حق را برای دیگران بی‌اعتبار کنیم. همین‌قدر ساده: اگر ما برای حق خود ارزش قائل نباشیم، دیگران هم آن را به رسمیت نخواهند شناخت.

ملکه در روایت زندگی‌اش دقیقاً بر همین اصل تکیه دارد. او حق زیستن را باور کرده، با این باور زندگی کرده، و همین زیستنِ آگاهانه باعث شده هیچ‌وقت تصور نکند کسی می‌تواند در جایگاهی قرار بگیرد که این حق را از او بگیرد. او نه با شعار، بلکه با زیستن، می‌گوید: «من حق دارم زندگی کنم.»

رهبران فردا (22) - FutureSheLeaders - ملکه محمدی: ما حق داریم زندگی کنیم!ملکه محمدی از ساده‌ترین و بنیادی‌ترین حق انسان سخن می‌گوید: حق زندگی.از روزی که او ر...

قصه‌ی سلطانی دره‌صوفی (۴۲)- جزئیاتی بیشتر از سقوط مزار و تلف‌شدن نیروهای حزب وحدت،⁠- چه نیازی به ارسال یا ورود نیرو از ب...
11/02/2025

قصه‌ی سلطانی دره‌صوفی (۴۲)

- جزئیاتی بیشتر از سقوط مزار و تلف‌شدن نیروهای حزب وحدت،
⁠- چه نیازی به ارسال یا ورود نیرو از بامیان وجود داشت؟
⁠- اهمیت ثبات و استحکام مزار در معادله‌ی نیروهای تمام کشور،
⁠- تصمیم اصلی برای اعزام نیرو به مزار در کجا گرفته شد؟
⁠- آیا نیروهای شمال برای دفاع از شهر کافی نبودند؟ … چرا؟
⁠- شکست نیروهای حزب وحدت، شکست مزار …. دلیلش چه بود؟
⁠- عدم رضایت مردم مزار از نیروهای حزب وحدت،
⁠- خودسری در حد بی‌نظمی و خلاف‌کاری …. مسئول کی‌بود؟
⁠- تعصبات قومی و مذهبی و زبانی در سطح شهر مزار،
⁠- عدم حمایت مردم به معنای خالی شدن پشت جبهه بود،
⁠- مانور نیروهای بامیان در اطراف روضه تصمیم چه مرجعی بود؟
⁠- مانور نیروها: آتش تعصبات قومی و مذهبی را تشدید کرد،
⁠- سوق و اداره‌ی نیروهای بامیان توسط کی صورت می‌گرفت؟
⁠- آیا طالبان از قبل در خانه‌های مزار جابجا شده بودند؟
⁠- جابجایی عده‌ای از نیروهای بامیان در قلعه‌ی زینی،
⁠- جنرال مرتضا هم در قلعه‌ی زینی بود،
⁠- عقب‌نشینی مرتضا از قلعه‌ی زینی و دستگیرشدن او در منطقه‌ی زراعت،
⁠- انتقال مرتضا و حاجی حکمت به شبرغان و قندهار و تبادله‌ی آن‌ها با اسیران در دوران مقاومت،
⁠- آیا مرتضا و حاجی حکمت را نشناخته زنده گذاشته بودند یا شناخته بودند؟
- ⁠شهادت مرتضا: حدود پنج هزار نفر همراه او زندانی بودند،
⁠- اسیرانی که شبانه جداشده و کشته می‌شدند،
⁠- اسیران طالبان در دره‌صوف از مقامات بلندپایه‌ی طالبان بودند،
⁠- تلفات نیروها بیشتر از بامیان بودند نه از مزار…. دلیلش چه بود؟
⁠- نابلدی نیروهای بامیان در مزار،
⁠- اکثریت قاطع نیروهای بامیان در مزار تلف شدند،

قصه‌ی سلطانی دره‌صوفی (۴۲)- جزئیاتی بیشتر از سقوط مزار و تلف‌شدن نیروهای حزب وحدت،- ⁠چه نیازی به ارسال یا ورود نیرو از بامیان وجود داشت؟- ⁠اهمیت ثبات و استحک...

قصه‌ی سلطانی دره‌صوفی (۴۱)⁠حکایت‌های دردناک، سال‌های سخت،⁠⁠- وضعیت خانواده در سال‌های ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۷،⁠⁠- ساخت خانه در منطق...
11/02/2025

قصه‌ی سلطانی دره‌صوفی (۴۱)

⁠حکایت‌های دردناک، سال‌های سخت،
⁠⁠- وضعیت خانواده در سال‌های ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۷،
⁠⁠- ساخت خانه در منطقه‌ی زراعت در سال ۱۳۷۳،
⁠⁠- فروش خانه و برگشت خانواده به دره‌صوف،
⁠⁠- سرپرستی خانواده توسط پدر و خسر در مرکز دره‌صوف،
⁠⁠- نقش و موضع جعفری در سال‌های پس از شهادت بابه مزاری،
⁠⁠- ریاست شورای تصمیم‌گیری شمال و ریاست امنیت و اطلاعات حزب وحدت در بامیان،
⁠⁠- مناسبات جعفری و محقق،
⁠⁠- جویا و فعالیت‌های بنیاد رهبر شهید در مزار،
⁠⁠- مقداد قادری، شیر علم ابوذر، تقی واحدی، …..
⁠⁠- نشریه‌ی بخش خواهران بنیاد،
⁠⁠- کنسرت داوود سرخوش در مزار و نقش جویا در برگزاری آن،
⁠⁠- استقبال و خوشی مردم از کنسرت داوود سرخوش،
⁠⁠- عکس‌العمل جعفری در برابر کنسرت داوود سرخوش،
⁠- ⁠آمدن نیروهای حزب وحدت از بامیان به مزار،
⁠⁠- ورود همزمان با نیروهای بامیان از دره‌ی صوف به مزار،
⁠⁠- مانور نیروهای بامیان در اطراف روضه‌ی شریف،
⁠⁠- استقرار نیروهای بامیان در کندک کوهی،
⁠⁠- استقرار نیروهای دره‌صوف در دروازه‌ی شادیان،
⁠⁠- حرکت به طرف چمتال به دستور استاد محقق،
⁠⁠- محسن قوماندان از منطقه‌ی چمتال همراه ما شد،
⁠⁠- چند نفر دیگر به شمول یک جوان از خانواده‌ی خان‌های چمتال،
⁠⁠- نیروهای بامیان در نقطه‌هایی در اطراف شهر مزار سوق داده شدند،
⁠⁠- سنگربندی و موضع‌گیری در چمتال،
⁠⁠- طالبان در سمت بلخ در فاصله‌ی نه چندان دور،
⁠⁠- رفتن محسن قوماندان برای دیدار شیر عرب و هماهنگی نیروها،
⁠⁠- طرح اتصال جبهات در مسیر امام‌بکری و کد برق،

قصه‌ی سلطانی دره‌صوفی (۴۱) ⁠حکایت‌های دردناک، سال‌های سخت،⁠⁠وضعیت خانواده در سال‌های ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۷،⁠⁠ساخت خانه در منطقه‌ی زراعت در سال ۱۳۷۳،⁠⁠فروش خانه و برگ...

قصه‌ی سلطانی دره‌صوفی (۴۰)- مزار شریف، مرکز حکومت آقای ربانی پس از سقوط کابل،⁠- سخنرانی استاد ربانی در پیش دروازه‌ی هوتل...
10/29/2025

قصه‌ی سلطانی دره‌صوفی (۴۰)

- مزار شریف، مرکز حکومت آقای ربانی پس از سقوط کابل،
⁠- سخنرانی استاد ربانی در پیش دروازه‌ی هوتل مزار،
⁠- شرح وضعیت و تذکر اتفاق و اتحاد مجاهدین،
⁠- استاد محقق به عنوان وزیر داخله‌ی حکومت آقای ربانی،
⁠- دفاتر وزارت داخله در هوتل مزار،
⁠- آیا آقای ربانی کابینه‌ی خود را به مزار انتقال داده بود؟
⁠- آیا سایر وزارت‌خانه‌های حکومت نیز فعال بودند؟
⁠- فعالیت بخش خاصی از وزارت خارجه،
⁠- آیا احمد شاه مسعود هیچ‌گاهی به مزار آمد؟
⁠- رفتن ربانی به مزار استاد مزاری،
⁠- تبدیلی والی از مولوی سالک‌زاده به علم‌خان،
⁠- آیا نیروهای حزب وحدت در جنگ‌های سالنگ و شمالی شرکت کرد؟
⁠- ناراحتی جنرال ملک از جنرال دوستم به خاطر قتل رسول پهلوان،
⁠- قتل رسول پهلوان توسط بادی‌گاردهای او،
⁠- پیوستن جنرال ملک به طالبان برای انتقام‌گیری از جنرال دوستم،
⁠- شکست جبهه‌ی فاریاب و رسیدن طالبان به مزار،
⁠- غافل‌گیرشدن نیروهای جنرال دوستم در شبرغان و مزار،
- حضور ⁠جمعی از نیروهای حزب وحدت در جبهه‌ی فاریاب،
⁠- سقوط مزار و عقب‌نشینی استاد محقق به شولگر،
⁠- رفتن محقق و جمعی از همراهان او به دره‌صوف،
⁠- گیر ماندن موتر محقق در سیلاب دره‌ی چپچل،
⁠- حکایت خر سفید سید عبدالحمید جاگزین بنز سیاه ضد گلوله،
⁠- اقامت شبانه‌ی محقق در منزل افتخاری،
⁠- داستان قتل آزادبیگ و ترجمان خالد در اثر حادثه‌ی سقوط هیلی‌کوپتر،
⁠- خاطره‌ای دیگر از آزادبیگ در سال ۱۳۷۲ در مزار شریف،
- دفتر ⁠آزادبیگ در مزار، خانه‌ای سرد با صندلی،
⁠- نظر آزادبیگ در مورد افتخاری سرخ: بهار هزاره‌ها از بین رفت،
⁠- نظر آزادبیگ در مورد استاد مزاری: تنها رهبر صادق و باتدبیر افغانستان،
⁠- آزادبیگ از جنرال دوستم آزرده بود،
- ⁠آیا آزادبیگ قبل از آن با استاد مزاری دیدار حضوری داشت؟

قصه‌ی سلطانی دره‌صوفی (۴۰)- مزار شریف، مرکز حکومت آقای ربانی پس از سقوط کابل،- ⁠سخنرانی استاد ربانی در پیش دروازه‌ی هوتل مزار،- ⁠شرح وضعیت و تذکر اتفاق و اتح...

رهبران فردا (21) - FutureSheLeaders قمرنسا؛ الگوی شجاعت - فراتر از ترس!قمر نسا، قصه‌ی شجاعت یک دختر را می‌گوید؛ فراتر از...
10/29/2025

رهبران فردا (21) - FutureSheLeaders

قمرنسا؛ الگوی شجاعت - فراتر از ترس!

قمر نسا، قصه‌ی شجاعت یک دختر را می‌گوید؛ فراتر از ترس.
ترس هست؛ اما مهم عبور از ترس و رسیدن به نقطه‌ای است که آن را فراتر از ترس می‌گوییم. قمر سفر قشنگ و الهام‌بخشی دارد از تجربه‌ی زندگی دخترانه‌اش از ورس تا دانشگاه طبی رشد در امریکا.
الگوی قمرنسا، همانگونه که خودش می‌گوید، استثنا نیست؛ قاعده‌ای است که همه‌ی دختران می‌توانند آن را در زندگی فردی خود علمی سازند.
این قصه را از زبان قمر بشنویم و این موفقیت را برای او، برای همه‌ی دختران، برای خود مبارک بگوییم....

رهبران فردا (21) - FutureSheLeaders - قمرنسا؛ الگوی شجاعت - فراتر از ترس!

قصه‌ی سلطانی دره‌صوفی (۳۹)وضعیت جامعه و حزب وحدت پس از مقاومت غرب کابل،⁠«دوران شکوه و اقتدار» در تعبیرات اعضای حزب وحدت،...
10/23/2025

قصه‌ی سلطانی دره‌صوفی (۳۹)

وضعیت جامعه و حزب وحدت پس از مقاومت غرب کابل،
⁠«دوران شکوه و اقتدار» در تعبیرات اعضای حزب وحدت،
⁠روند تدریجی التیام دردهای جامعه و اعضای حزب وحدت،
⁠«شکوه و اقتدار» در ظاهر بود و بدون استفاده گذشت،
⁠در دوران «شکوه و اقتدار» به نیاز «انسان‌سازی» توجه نشد!
⁠مثال تولید جنس و نیاز بازار: تولید باید مداوم و مستمر باشد،
⁠مثال دهقانی که باید همه‌ساله تولید داشته باشد: رفع نیاز خود و جامعه،
⁠حزب و تشکیلات نیز باید به صورت مداوم تولید شود،
⁠در صورت عدم بازتولید و پرورش انسان‌های جدید، جامعه دچار فقر می‌شود،
⁠انسان‌های مورد نیاز جامعه، انسانی باورمند و هدفمند، نه خلق‌اللهی!
⁠انسان مورد نیاز جامعه باید پرورش بیابد،
⁠در عدم پرورش انسان، جامعه دچار فساد می‌شود،
⁠در فقدان انسان‌های هدفمند، سرنوشت جامعه به تباهی می‌رود،
⁠کار انسان‌سازی در دوران «شکوه و اقتدار» رهبران صورت نگرفت،
⁠زندگی این رهبران در دوران زندگی خود شان گره خورده است،
⁠بعد از مرگ این رهبران، همه چیز شان پایان می‌یابد،
⁠استاد مزاری، بعد از مرگ خود، یک جامعه را پرورش داده بود،
⁠زندگی جامعه تا زمانی ادامه داشت که دست‌پروردگان مزاری

قصه‌ی سلطانی دره‌صوفی (۳۹)- وضعیت جامعه و حزب وحدت پس از مقاومت غرب کابل،- ⁠«دوران شکوه و اقتدار» در تعبیرات اعضای حزب وحدت،- ⁠روند تدریجی التیام دردهای جامع...

قصه‌ی سلطانی دره‌صوفی (۳۸)⁠- انعکاس انتخابات رهبری حزب وحدت در مزار،⁠⁠- تصویر اکبری به عنوان رقیب مزاری در رده‌ی رهبری ح...
10/22/2025

قصه‌ی سلطانی دره‌صوفی (۳۸)

⁠- انعکاس انتخابات رهبری حزب وحدت در مزار،
⁠⁠- تصویر اکبری به عنوان رقیب مزاری در رده‌ی رهبری حزب،
⁠⁠- ویژگی منحصر به‌فرد انتخابات رهبری حزب وحدت در شرایط دشوار جنگ،
⁠⁠- آیا طرفداران استاد مزاری در شمال، به فکر حفظ قدرت، به هر قیمت ممکن بودند؟
⁠⁠- آیا سران جناح مزاری در شمال با توجیه سرنوشت جامعه چنین ذهنیتی را دامن می‌زدند؟
⁠⁠- آیا انتخابات با رأی شفاف برای هر دو جناح اعتبار داشت؟
⁠⁠- جناح‌بندی درونی حزب وحدت چگونه بود؟
⁠⁠- موضوع نصر و پاسدار در انتخابات چقدر مسأله‌ساز بود؟
⁠⁠- آیا جناح طرفدار اکبری نیز انتخابات را جدی گرفته بودند و به نتیجه‌ی آن باورمند بودند؟
⁠⁠- وضعیت شخصیت‌هایی مانند اخلاقی و اختری و حاجی حبیب و شیخ باقر در شمال،
⁠⁠- در فقدان رسانه‌ها و امکانات اطلاع‌رسانی، چقدر خبر کابل به مزار می‌رسید؟
⁠⁠- تأثیرات اختلافات داخلی حزب وحدت بر وضعیت مزار،
⁠⁠- آیا رابطه‌ی آقای محقق با اخلاقی و اختری بعد از ۲۳ سنبله تغییری کرد؟
⁠⁠- شدت و ابعاد جنگ کابل بعد از ۲۳ سنبله چقدر در مزار انعکاس می‌کرد؟
⁠⁠- خبر آمدن طالبان و محاصره‌ی کابل و نگرانی عمومی در مزار،
⁠⁠- اقدامات خاص پس از شنیدن خبر عقب‌نشینی حزب اسلامی از چهارآسیاب،
⁠⁠- چگونگی و جزئیات کشته شدن مصباح در مزار،
- خبر سقوط مقاومت غرب کابل و اسارت و شهادت استاد مزاری،
⁠- شبی سرد و تاریک در کوچه‌های مزار: قدم زدم و به تنهایی گریه کردم!
⁠- خبر جنرال دوستم در همان آوان اسارت استاد مزاری،

قصه‌ی سلطانی دره‌صوفی (۳۸)⁠انعکاس انتخابات رهبری حزب وحدت در مزار،⁠⁠تصویر اکبری به عنوان رقیب مزاری در رده‌ی رهبری حزب،⁠⁠ویژگی منحصر به‌فرد انتخابات رهبری حز.....

سال‌ها پیش، دختر کوچک و زیبایی به نام «فرشته» در کابل به دنیا آمد. پدرش مردی مهربان و دلسوز بود که در «ستره محکمه» کار م...
10/22/2025

سال‌ها پیش، دختر کوچک و زیبایی به نام «فرشته» در کابل به دنیا آمد. پدرش مردی مهربان و دلسوز بود که در «ستره محکمه» کار می‌کرد و مادرش زنی شاد و باصفا بود.

فرشته یک برادر بزرگ‌تر داشت که هم‌بازی و رفیق جانش بود. آن دو تنها فرزندان خانواده بودند؛ نه خواهری داشتند و نه برادر دیگری. زندگی‌شان پر از عشق و آرامش بود… تا روزی که همه‌چیز دگرگون شد.

فرشته 9‌ساله بود که پدر و مادرش تصمیم گرفتند برادرش را برای ادامه‌ی درس و زندگی به استرالیا بفرستند تا آینده‌ی خوبی داشته باشد؛ اما از همان وقت، روزگار تلخ شد.

پدر فرشته گرفتار اعتیاد شد. روزها به کار نمی‌رفت و شب‌ها مست و بی‌حال به خانه می‌آمد. دیگر نه به زنش توجه داشت، نه به بچه‌هایش.

مادر فرشته از غم و دلسوزی برای شوهر و نگرانی برای آینده‌ی فرزندانش روز‌به‌روز ضعیف‌تر می‌شد، تا آن‌که یک روز تشنج کرد و بی‌هوش بر زمین افتاد. هیچ‌کس به فرشته کمک نکرد. هرکس می‌گفت: «به ما چه، او مادر توست، نه مادر ما!»

فرشته با دستان کوچک خود مادرش را سوار موتر کرد و به شفاخانه رساند. ساعت‌ها در شفاخانه منتظر ماند تا مادرش به هوش آمد و دلش کمی آرام گرفت…

اما نمی‌دانست که تازه آغاز رنج‌هاست.

داکتر آمد و گفت: «دخترم، باید چیزی برایت بگویم، ولی نترس. مادرت به سرطان خون مبتلاست. باید سعی کنی همیشه او را خوش‌حال نگه داری. شاید درمان شود، اما متأسفانه در افغانستان دوا و امکاناتی برای این بیماری وجود ندارد. فعلاً فقط چند داروی آرام‌بخش می‌دهم، هر وقت تشنج کرد، به او بده که دردش کمتر شود.»

فرشته به خانه برگشت و همه‌چیز را برای کاکاها و عمه‌هایش گفت؛ اما هیچ‌کس دلش نسوخت و حرف‌های او را نشنیدند

شش ماه گذشت. مادرش روزبه‌روز ضعیف‌تر شد… تا سرانجام از دنیا رفت. فرشته در غم و افسردگی فرو رفت و هیچ‌کس در کنارش نبود. عمه‌ها و کاکاهایش، پدرش را از خانه بیرون کردند. دو ماه بعد، پدرش هم از دنیا رفت.

متن کامل: https://sheeshamedia.com/?p=289609

شقایق دختر بزرگ خانواده بود و مانند هر دختر دیگری رویایی در سر داشت. گرچه غذای شب‌شان اندک بود؛ اما در دلش رؤیاهای بی‌ان...
10/22/2025

شقایق دختر بزرگ خانواده بود و مانند هر دختر دیگری رویایی در سر داشت. گرچه غذای شب‌شان اندک بود؛ اما در دلش رؤیاهای بی‌انتها می‌پروراند. او عاشق معلم شدن بود و همیشه با خود می‌گفت: «وقتی به کسی یاد می‌دهی که بخواند و بنویسد، مثل این است که چراغی در دل تاریکی روشن کرده‌ای.»

پدر شقایق کارگر دکان بود. او مردی مهربان بود که برای تأمین مخارج خانواده‌اش زحمت می‌کشید. مادرش زنی زیبا و خانه‌دار بود، زنی که بیش از هر چیز، نگران آینده‌ی فرزندانش بود.

شقایق هر روز با دلی پر از نشاط راهی مکتب می‌شد. داشتن رویایی بزرگ، سختی‌های خودش را هم داشتآ؛ اما او می‌رفت نه برای کسب نمره و سپری کردن امتحان‌ها، بلکه به امید فردای روشن‌تر و برای دخترانی که هنوز صدای‌شان خاموش بود. اما گاهی دنیا با خواسته‌های ما همراه نمی‌شود.

روزی در آغاز خزان، شقایق با چهره‌ای رنگ‌پریده و چشمانی پر از ترس به خانه برگشت.

مادرش با اضطراب پرسید: چی شده دخترم؟ چرا این‌قدر ترسیده‌ای؟

شقایق با صدایی لرزان گفت: یک مرد دنبالم می‌آمد، مثل سایه هرجا می‌رفتم، پشتم بود. وقتی به کوچه رسیدم، پا به فرار گذاشتم.

مادر دخترکش را در آغوش گرفت و موهایش را نوازش کرد؛ اما در دلش آشوبی بزرگ برپا شد. چه می‌توانست بکند؟ در غربتی که زن بودن، خود جرم بود و دختر داشتن ترس را بیشتر می‌کرد.

متن کامل: https://sheeshamedia.com/?p=289606

Address

Arlington, VA
22204

Alerts

Be the first to know and let us send you an email when Sheesha Media posts news and promotions. Your email address will not be used for any other purpose, and you can unsubscribe at any time.

Contact The Business

Send a message to Sheesha Media:

Share

Category