Samira Sediqy

Samira Sediqy Contact information, map and directions, contact form, opening hours, services, ratings, photos, videos and announcements from Samira Sediqy, Media Agency, Kabul.

شماری از فعالان زن و اعضای جامعه معترض زنان افغانستان «کتاب‌خانه زن» را در کابل، پایتخت افغانستان افتتاح کردند.
25/08/2022

شماری از فعالان زن و اعضای جامعه معترض زنان افغانستان «کتاب‌خانه زن» را در کابل، پایتخت افغانستان افتتاح کردند.

منیژه امیری:من دوست دارم که داکتر شوم، دوست دارم روزی من را داکتر منیژ و بیشتر دوست دارم من را سرطبیب منیژه صدا کنند، ول...
25/08/2022

منیژه امیری:
من دوست دارم که داکتر شوم، دوست دارم روزی من را داکتر منیژ و بیشتر دوست دارم من را سرطبیب منیژه صدا کنند، ولی احساس می‌کنم هر روز محال‌تر می‌شود.

من برای رسیدن به آرزوی قشنگم تا این دم خیلی زحمت کشیدم، ولی امروز در زندانی به نام خانه حبس شدم.

چندین ماه است من برای رفتن به مکتب روز شماری می‌کنم، ولی هر روز بیشتر ناامید می‌شوم. روز های زمستان را از این‌که مکتب رفتن‌های ما نزدیک است به خوشحالی سپری کردم، ولی حق مکتب رفتن را از من و من های مثل من گرفتند. بدترین خاطره من از روزی است که اجازه مکتب را دادند که خیلی خوشحال بودم، ولی با بسته شدن دوباره مکتب ناامید شدم. هر روز ما با ناامیدی سپری می‌شود.

هنوز برای نرفتن به مکتب عادت نکردم، شب‌ها زود می‌خوابم تا فردا وقت بیدار شوم، ولی هر روز از مکتب فاصله می‌گیرم.

از این‌که صدای نا امیدی من را می‌شنوید، خواهش می‌کنم اگر کاری از دست‌تان می‌آید در قبال تحصیل ما دریغ نکنید، چون ما در جغرافیای زندگی می‌کنیم که نمی‌توانیم صدا بلند کنیم. ما از نرفتن به مکتب خسته شده ایم.
# رادیو ازادی

اداره هواشناسی از بارنده‌‌گی‌های نسبتا شدید و احتمال سرازیر شدن سیلاب‌ها در ولایت‌های بدخشان، تخار، نورستان، کنر، لغمان،...
25/08/2022

اداره هواشناسی از بارنده‌‌گی‌های نسبتا شدید و احتمال سرازیر شدن سیلاب‌ها در ولایت‌های بدخشان، تخار، نورستان، کنر، لغمان، ننگرهار، کاپیسا، پنجشیر، بغلان، پروان، کابل، بامیان، میدان وردک، لوگر، پکتیا، خوست، پکتیکا، غزنی، ارزگان، کندهار، هلمند، دایکندی، غور و زابل کشور هشدار داده است.
بربنیاد خبرنامهٔ این نهاد این بارنده‌گی‌ها همراه با رعد و برق و سیلاب‌های آنی و بادهای شدید خواهند بود.

به روایت تصویر:
24/08/2022

به روایت تصویر:

ریاست هواشناسی افغانستان از احتمال بارندگی و سیلاب های آنی در نزده ولایت درشمالشرق کشور خبر میدهد.این اداره احتمال بارند...
23/08/2022

ریاست هواشناسی افغانستان از احتمال بارندگی و سیلاب های آنی در نزده ولایت درشمالشرق کشور خبر میدهد.

این اداره احتمال بارندگی را در ولایت های بدخشان، تخار، نورستان، کنر، لغمان، ننگرهار، کاپیسا، پنجشیر، بغلان، پروان، کابل، میدان وردک، لوگر، پکتیا، خوست، پکتیکا، غزنی، ارزگان و زابل پیش بینی کرده است.

مقدار بارندگی ۱۰ تا ۴۰ ملی متر پیش بینی شده است .

وزارت داخله حکومت امارات اسلامی اعلام کرده است که روند ثبت نام آنلاین پاسپورت را در ولایت ها آغاز می کند.
23/08/2022

وزارت داخله حکومت امارات اسلامی اعلام کرده است که روند ثبت نام آنلاین پاسپورت را در ولایت ها آغاز می کند.

هیچ چیز مساوی به نیت خوب و پاک نیست، کاری را که می خواهی انجام بده و بگذار آنطور که می خواهند تو را درک کنند...☘
20/08/2022

هیچ چیز مساوی به نیت خوب و پاک نیست، کاری را که می خواهی انجام بده و بگذار آنطور که می خواهند تو را درک کنند...☘

امروز جمعه ۲۸ اسد برابر با ۱۰۳مین سالروز استرداد استقلال کشور است.شاه امان‌الله خان در همین روز در سال ۱۹۱۹ میلادی با هم...
19/08/2022

امروز جمعه ۲۸ اسد برابر با ۱۰۳مین سالروز استرداد استقلال کشور است.
شاه امان‌الله خان در همین روز در سال ۱۹۱۹ میلادی با همکاری و حمایت مردم پس از جنگ با نیروهای بریتانیای پیشین، استقلال افغانستان را به دست‌آورد.
از این روز همه ساله در افغانستان به عنوان روز استقلال گرامی‌داشت می‌شود.

هزاران درود و‌صلوات بر ناجی بشریت حضرت محمدصلی الله علیه وسلم❤
19/08/2022

هزاران درود و‌صلوات بر ناجی بشریت حضرت محمدصلی الله علیه وسلم❤

 # فوریمنابع محلی از وقوع آتش‌سوزی در تالقان، مرکز ولایت تخار خبر داده‌اند که در سرای چوب‌فروشی رخ داده است.این آتش سوزی...
18/08/2022

# فوری

منابع محلی از وقوع آتش‌سوزی در تالقان، مرکز ولایت تخار خبر داده‌اند که در سرای چوب‌فروشی رخ داده است.
این آتش سوزی خسارات مالی نیز در پی دارد.

آغاز نشست بزرگ در قندهاراین نشست با حضور بیش از سه‌هزار تن از جمله عالمان دین، بزرگان قومی و مقام‌های امارت اسلامی در حا...
18/08/2022

آغاز نشست بزرگ در قندهار
این نشست با حضور بیش از سه‌هزار تن از جمله عالمان دین، بزرگان قومی و مقام‌های امارت اسلامی در حال برگزاری است.
گفته می‌شود دراین نشست روی مساله‌های مهم گفتگو خواهد شد.

سه‌روز قبلش. ذکی آمد، به پهلویم نشست وسرش را روی‌زانو‌هایم گذاشت. به‌سویم نگاه کرد و برایم گفت: مادرجان؟گفتم: جانِ‌مادر،...
18/08/2022

سه‌روز قبلش. ذکی آمد، به پهلویم نشست وسرش را روی‌زانو‌هایم گذاشت. به‌سویم نگاه کرد و برایم گفت: مادرجان؟
گفتم: جانِ‌مادر، بگو بچه‌ای‌گلم.
بریده‌بریده با لب‌خند می‌خواست چیزی را برایم بگوید، من‌من کنان گفت: عاشق شدم. چی‌قسم بگویم؟ یعنی‌ کسِ‌ره دوست دارم. می‌خواستم بدانی. دوست ندارم بدون رضایتت کاری ره انجام بتم.
از شرم صورتش سرخ گشته‌بود، و باخودش آرام‌آرام لب‌خند می‌زد.
جواب دادم: جانِ‌مادر کی‌است او دختر؟
گفت: نامش مهریه است مادر، هم‌صنفی‌ام است‌.
نوازشش کردم وگفتم: صبر کو جان‌مادر. اوضاع کمِ آرام شوه. کارایت خوب شوه، کمِ پیسه جمع کنی، باز خواستگاری می‌رم. حالی‌که گپ‌گپی، آمد‌آمدی ط‌البا است. و همه‌چیز نامعلوم.
لب‌خندی زد، وگفت: باشه، هرچی‌که خواست تو باشه مادرجان.
ذکی یگانه پسرم بود، بجز زهره وذکی کسِ‌ را نداشتم. او خرج‌آوری خانه‌ای‌ما بود. هم درس می‌خواند، هم کار می‌کرد و هم فوتبال. عاشقِ فوتبال بود.
روزی‌بعد ذکی دوباره مثلِ هر‌روز سری‌کار رفت. ساعت هشت‌صبح‌ بود. اصلا نفهمیدیم چگونه کابل سقوط کرد. به‌ یک‌باره‌گی همه‌جا پر ازهیاهو‌ شد، که کابل سقوط کرده‌ست. مردم سراسیمه به‌هرسو سرگردان بودند.
من‌نیز دلم پریشان بود، حالم خوب نبود. با ذکی تماس گرفتم، ولی گوشی نمی‌گرفت. بی‌تاب بودم. نمی‌دانستم کجاست؟
تا این‌که شب شد و پسرم آمد. خوش‌حال شدم که حالش خوب است. گفتم: کجا بودی جانِ‌مادر؟ حرفِ نزد. ناامید و خسته بود. پریشان وهراسان. کوشش کردم دل‌داری‌اش بدهم. ولی فایده‌‌ای نداشت. بعد ازسکوتِ‌طولانی گفت: مادر ام‌روز سه‌‌کراچی میوه‌ خریدم، تاخواستم که بفروشم‌شان، مردم در هرج ومرج همه‌اش را دزدی کردند و بردند....
دل‌داری گونه گفتم: خیرباشه فدای‌سرت عزیزم، شکر که خودت خوب هستی.
ولی قانع نمی‌شد. با پریشانی می‌گفت: پولش‌را از کجا کنم، پولش‌را تا هنوز ندادم.
یک‌روز بعد از سقوط آوازه شد که دفتر‌های‌خارجی مردم را از کشور بیرون می‌کنند. هرکی میدان‌هوایی برود.‌ می‌تواند از کشور خارج شود. ذکی تا این‌آوازه را شنید، محکم ایستادکه من هم میدان‌هوایی می‌روم. باید از این‌کشور خارج شوم، این‌جا دیگر جای‌زندگی نیست. من وخواهرش خواستم مانع‌اش شویم. ولی او گوش نمی‌کرد. ظهر آن‌روز وقتی از کنارِ اتاقش می‌گذشتم صدای‌اش را شنیدم، با یکِ می‌گفت: عزیزم به مادرم گفتم، مادرم دیگر خبر دارد. قول است بیایم به خواستگاریت. قول است به‌هم برسیم‌. ولی اول باید بروم خارج. فردا میدان‌هوایی می‌روم. دعایم کو، دعایم کو عزیزم دوستت دارم.
شب دوباره برایش عذر کردم، خواستم قانع‌اش کنم تا نرود. ولی او، ترسیده بود. به حرف‌هایم گوش نمی‌کرد. هیچِ نگفت، ساکت وترسیده به‌سوی من وخواهرش نگاه می‌کرد. فردای آن‌شب ذکی مثلِ‌همیشه، ازخانه بیرون رفت. فکر کردم می‌رود سری‌کار.
ولی ساعت‌دوازده‌ای روز بود که؛ برایم زنگ آمد. جواب دادم، ذکی بود. باصدای‌لرزان حرف می‌زد: مادر! مادرجان! مه میدان‌هوایی هستم، چند دقیقه بعد، طیاره پرواز می‌کنه. کراچی‌ام ره فروختم. پول میوه‌ها ره پرداختم. یک‌مقدار پول هم برای شما پیشِ حمید رفیق‌ام ماندم. هروقت کار شد، ازش بگیرین. درحقم دعا کنین مادر. نگران هم نباشین. مره چیزی نمی‌شه. بخاطری تو وخواهرم باید خارج از کشور بروم. تا شما ره هم بخوایم. فقط دعا کو مادر، چون داخلِ‌طیاره جای‌نماند. دوست‌تان دارم.
گوشی قطع شد. مات مانده بودم. نداستم اصلا چی‌بگویم. دوباره زنگ‌ زدم. ولی رخ نکرد. با ورخطایی تکسی گرفتم. به‌سوی میدان‌هوایی رفتم. همین‌که من آن‌جا رسیدم. طیاره از زمین برخواست و پرواز کرد. مردم اطرافم به‌هم می‌گفتند؛ دیوانه‌ها بر بالِ‌‌های‌ طیاره بالا شدند. حالی چی‌جبر! جای‌که نیست نروین خوب.
دلم آتش گرفت. حسِ عجیبِ داشتم. صدا زدم: ذکی!!!!!
و چشمم را به دنبال طیاره دوختم. همان‌طور‌ به‌آسمان نگاه کرده، و به دنبال طیاره می‌دویدم که ناگهان سه‌تکه سیاهی از طیاره به پایان افتاد. سرو وصدای مردم بلند شد. همه می‌گفتند: افتادند اونه افتادند. بچه‌های که در بالِ‌طیاره بودند افتادند.
نمی‌دانستم به‌کجا بروم. گویا کمرم شکسته بود. صدای ذکی به گوشم رسید: مادر دعا کو، چون داخلِ‌طیاره جای‌نماند.
با‌خودم گفتم: پس کجایی پسرم؟... اگر داخلش نیستی کجایی؟ .... پسرم نرو! نرو قول است به‌خواستگاری مهریه می‌رم جانِ‌مادر.
به‌سوی افتاده‌گان دویدم. دانه‌دانه مردم را پس می‌زدم. سربازانِ امارت به دنبالم می‌دویدند وصدا می‌زدند: ایستاده شو نرو! نرو... آهای سیاسر توره می‌گم....
ولی برایم مهم نبود. فقط دویدم و درتمامِ راه دعا کردم که؛ خدایا ذکی من نباید آن‌جا باشد. خدایا داغِ‌پسر را به من نده! خدایا ذکی من آن‌جا نباشد. ذکی جانِ‌مادر. به‌جز تو امیدی ندارم. خدایا! ذکی‌ای من نباشد ......ولی بود!
ذکی‌ای من بود. جوانم چنان به زمین افتاده بود، که نتوانستم از چهره بشناسمش. از بلوزِ فوتبالش شناختم. همان بلوز سرخ‌رنگ. تا دیدم خودش است. چشمم سیاهی کرد. نفسم بند آمد، پا‌هایم دیگر کار نمی‌داد. به زمین افتادم. درکنارِ تنِ ذکی‌ام افتادم. جان ازجانم جدا گشت. گویا نمُرده روحم ترکم کرده‌بود. فقط لب‌خندش پیش چشمانم، و داغش بر دلم ماند، و مرا زنده‌زنده به آتش می‌کشید.

آرزو نوری

پ.ن به‌زیادی ذکی، جوانِ که با آرزو‌هایش به پایان افتاد .

Address

Kabul

Website

Alerts

Be the first to know and let us send you an email when Samira Sediqy posts news and promotions. Your email address will not be used for any other purpose, and you can unsubscribe at any time.

Share

Category