Kabul Press

Kabul Press کابل پرس: خبری، تحلیلی و انتقادی
ناشر و سردبیر: کامران میرهزار
Kabul Press Publisher and Editor: Kamran Mir Hazar
https://www.kabulpress.org/

Kabul Press is a media organization with a mission. As such, it will support and promote individuals, organizations, businesses, and institutions that align with its mission. Its primary goal is not just reporting current events, but providing a deeper focus on areas not usually covered such as:

• Human rights violations

• Women’s rights and their importance in social and political development

• Social development processes and their important connection with national and international peace and security issues

• Democracy and its various components as well as its unique importance in a vulnerable and underdeveloped country

• Reflecting the real problems of Afghanistan and its progress in meeting its security, stability and development challenges

• Internal and external conflicts that are the source of long-term instability and insecurity

• Peace and conflict frameworks which can increase the potential for coexistence among different political and cultural groups

• Exposing corruption and mismanagement by institutions and individuals charged with protecting the public and improving standards of living in Afghanistan

Kabulpress.org was founded in 2004 by Kamran Mir Hazar in Kabul, Afghanistan. Kamran founded Kabul Press to write and publish freely. It brought him praise from liberated people, but attacks from fundamentalists and arrests by the government. He lives in Norway as a political refugee now. Kamran Mir Hazar has published several poetry books in English, including the anthology Poems for The Hazara (125 poets from 68 countries), The Cry of a Mare About to Become a Butterfly, and Stream of Deer. His new poetry book Hazaristan with Haiku Body and a Yellow Mandela will appear in Hazaragi, English, and Italian in 2015. Kamran’s poems have been translated into English, Spanish, Dutch, Arabic, Japanese, Italian and Romanian. He has been invited to several international poetry festivals including the International Poetry Festival of Medellin and the Poetry International Poetry Festival Rotterdam. Mir Hazar is the author of the non-fiction book Censorship in Afghanistan. After the fall of the Taliban, Kamran founded Kabul Press to write and publish freely.

گزارش کوتاه از محفل گرامی داشت از قربانیان فاجعه خونین کاج و  بررسی شرایط زنان و گروه های آسیب پذیر در افغانستان تحت ادا...
06/10/2025

گزارش کوتاه از محفل گرامی داشت از قربانیان فاجعه خونین کاج و بررسی شرایط زنان و گروه های آسیب پذیر در افغانستان تحت اداره طالبان.

این برنامه روز شنبه ۴.۱۰.۲۰۲۵ از سوی خانه فرهنگ هزاره ها در فنلند، سازمان عفو بین الملل فنلند و اتحادیه زنان فنلند، در شهر هلسینکی برگزار گردید.

در این برنامه لطیف فیاض رئیس خانه فرهنگ هزاره ها در فنلند، Frank Johansson رئیس سازمان عفو بین الملل فنلند، Tiina Elo نماینده پارلمان فنلند سخنرانی نمودند.

در بخش دوم برنامه میزگرد با اشتراک خانم شکیبا احمدی فعال حقوق زن، Elina Korhonen رئیس روابط بین الملل Väestöliitto، و Kaisa Korhonen مشاور حقوقی سازمان عفو بین الملل فنلند و به گردانندگی خانم Tuuli Hongisto عضو هیئت مدیره اتحادیه زنان فنلند، برگزار گردید.

در این برنامه خانم زهرا‌حسینی شعری را در وصف دختران کاج به فنلندی بخوانش گرفت.
خانم عزیزه حسینی و آقای احمد حسینی این برنامه را از فنلندی و انگلیسی به فارسی ترجمه نمودند.

06/10/2025

شعری از بشیر اسکندری در جشن روز همبستگی هزاره-وین
Poema de Bashir Eskandari en la Celebración del Día de la Solidaridad Hazara en Viena.

#همبستگی

رگه‌های بنیادگرایی اسلامی در افکار مولانا جلال الدین بلخینویسنده: آرامش دوستداردر نبرد توانفرسا میان باورداشتن و دانستن ...
04/10/2025

رگه‌های بنیادگرایی اسلامی در افکار مولانا جلال الدین بلخی

نویسنده: آرامش دوستدار

در نبرد توانفرسا میان باورداشتن و دانستن سرانجام این آخری برآن اولی در اروپا پیروز گشت. در حدی که باور یا اعتقاد تا اواسط قرن هژدهم بر حیات فرهنگی و غیرفرهنگی اروپا مسلط بود، روشنگری سلطۀ آن را برای همیشه درهم‏شکست. اعتقاد را دانش و روشنگری به جایی که در خورش بوده نشاندند، یعنی به جایگاهی در اصل برآمده از عواطف و احساسات محض آدمی.
از یکی دو استثنای تاریخی و فرهنگی نشده که بگذریم، هیچگاه اینگونه رویارویی میان باور داشتن و دانستن صورت نگرفته. چون این دومی را آن اولی همواره از درون تسخیر کرده بوده است. در بخش غیر غربیِ فرهنگی-تاریخیِ جهان هیچگاه آگاهی نسبت به دانستن، در برابر باور یا اعتقاد، مجال بروز نیافته است. و جایی که نزد ما دانستن می‏خواسته خود را برویاند، اسلام جوانۀ آن را پیش از آنکه بشکفد با غریزۀ خطاناپذیرش جابه‏جا برکنده است. چنین شده که اسلام پیوسته هیبت خود را حفظ کرده و تا همین امروز به شکست‏ ناپذیزی اش بالیده است...

در آلمان که زادگاه "دین شناسی" به معنای علمی آن است، اتصاف "دین شناس" به کسی، او را از تعلق احساسی یا ذهنی به هر دینی مبرا می‏نماید...
هیچ چیزی مضحکتر و "دروغتر" از این نمی‏شود که آنه‏ماری شیمل را، با وجود انس و الفت انحصاری‏اش به اسلام و ضعفی که نسبت به آن دارد، دین‏شناس بنامیم. کمترین تاثیری هم ندارد که او، آنطور که همکار و طرفدارش اشتفان ویلد شهادت می دهد، در ماربورگ دین‏شناسی تحصیل کرده باشد. وقتی آمادگی و توانش برای درک و پذیرش ملزومات دین شناسی در کار نباشد، تحصیل_ صرف رشته اش هیچ چیزی را نمی رساند و به هیچ دردی نمی خورد. این امر در مورد هر رشته ای صدق می کند. کسی که فزیک می‏خواند فقط با قوانینی سروکار دارد که پدیده‏های طبیعی را توضیح می‏کنند. به همین گونه شاگرد کانت یا ماکس پلانک بودن فقط در صورتی اعتبار محسوب می‏شود که آدم بتواند از آنها فلسفه یا فزیک بیاموزد. در دین شناسی نیز مانند هر رشتۀ دیگر فاصله گرفتن متدیک با موضوع طبعاً بی‏محمل نیست، بویژه که این فاصله گرفتن لازم به منظور مهار‏کردن احساسات شخصی و مخل به شناختن پدیدۀ دین برای دیندار آسان نیست.
وقتی رابطۀ پژوهشگر با این یا آن دین همراه با پرستش باشد، طبعا از طریق رشتۀ دین‏شناسی از او مومنی با معلومات غیر ایمانی در بارۀ دین ساخته می‏شود، اما چنین "پژوهشگری" را دانشور نمی‏توان نامید، چون نخستین چیزی که با و در پرستش از میان برداشته می شود، فاصله با موضوع، در اینجا با پدیدۀ دین است، فاصله‏ای که بدون آن هیچ شناختی میسر نمی‏گردد.
دانش یعنی شناختن موضوع نه مجذوب و محو آن شدن در فاصله با موضوع و فقط از این طریق دانش می‏تواند و باید بسنجد، نقد و برآورد کند. معنای چنین روالی در علوم انسانی بطور اعم این است که آنها در پرداختن به حوزه های موضوعی خود خواه ناخواه روشنگرانه پیش می روند...

هراندازه اقتدار یک دین در سطح جامعه بیشتر باشد، تعیین سرنوشت جامعه را حق طبیعی خود بداند، و ناگزیر مانع از رشد آزاد جامعه گردد، اهمیت روشنگری در پژوهش پدیده های دینی زیادتر می شود. اسلام از نظر انحصارطلبی قدرت و اقتدار بی‏همتاست. چون هم در پیدایش و هم در پژوهش تاریخی همواره گردنه‏ای مطلقاً قاهر از وعد و وعید زمینی و آسمانی بوده، و بخصوص چون، با توجه به پهنۀ گسترده‏اش چه از نظر تاریخی و چه از نظر جغرافیای، هیچگاه و هیچ جاه روشنگری به خود ندیده، و در آینده نیز در صورت حفظ این روال، نخواهد دید، چنانکه قابلیتش را تاکنون نشان نداده است.
تندیس این قهر مجسم دینی چنان بی‏نرمش و انعطاف ناپذیر است که با اندک فشار روشنگرانه ترَک بر می دارد و با حد نصابی از این فشار درهم می شکند. این ترک و شکست احتمالی طبعا فقط در گفتگو ومباحثه های خصوصی-چون عمومی اش ممنوع است- در بارۀ اساس و مبانی اسلام و بن بستهایش می تواند تحقق پذیرد، نه در بعد عملی آن که در رویداد توده ها به سرپرستی روحانیتهای خرد و درشت و همه جا پخش شده‏اش دژی تسخیرناپذیر می مانَد. این است که اسلام فزیکی در شکست ناپذیری اش با هر حریف فزیکی در می افتد واسلام ذهنی به سبب شکنندگی‏اش از پس حریف ذهنی بر نمی آید، و از او می پرهیزد.
و چون بدینگونه از نظر ذهنی ضعیف و نیازمند می‏ماند از هر سخن ومقالۀ بی‏مایه و بی رمقی که در تاییدش گفته یا نوشته شود، بویژه که واراداتی باشد، استقبال می نماید. هرچه عرفانی تر و اسرارآمیز تر، بهتر در عوض به همین گونه و اندازه از آثار اسلام شناسان ژرفنگر، متبحر و مجهز به تمام شرایط لازم، چون ولهاوزون(Wellhausen)، گلدزیهر(Goldziher)، بکر(Becker)، نولدکه شوالی(Noldke-Schwally)، بول(Buhl) و آندره(Andrae)- اینها راهگشایان اسلام شناسی اند- می هراسد و طرف آنها نمی رود...

طرفداران اعطای جایزه به آنه‏ماری شیمل تایید می‏کنند که برای نابنیادگرایی و ایثار عرفان اسلامی هیچ دلیل و مدرکی متقن تر و بهتر از دید، رفتار و جهان بینی آن نمی توان یافت. و در این مورد از کسانی چون حلاج و مولوی نام می برند. اما عرفان اسلامی را نقطۀ مقابل بنیادگرایی شمردن حقیقتی‏ست ناتمام گفته.
این در مورد مولوی هم صدق می‏کند، او که حتا در ورای فحوای غزلیات حجیمش نیز در سُکر و خلسه شهرۀ آفاق بوده، مانند برخی دیگر، مثلا غزالی دیر رسیده به عرفان و ناوارد در آن، همچنان فقیه می‏مانَد.

این را در برخی از اشعار مثنوی‏اش به مناسبت تقریر احکام فقهی منعکس می‏توان یافت. در مثنوی‏اش این سرعارف ایرانی اهانت به پیغمبر(وحتا به اولادانش) را ارتداد می‏خواند(مثنوی نیکلسون، 2211:2-2190) حکم ارتداد، چنانکه آنه‏ماری شیمل به دفعات تاکید نموده، در اسلام قتل است. جایی دیگر (یادشده: 1511) همین عارف فقیه می گوید، اگر مجرمی که به حکم قاضی به مجازات شلاق خوردن محکوم شده، در حین اجرای مجازات یا در نتیجۀ آن بمیرد،قاضی خونبها نمی پردازد. یا هرگاه بچه‏ای بر اثر زدن بمیرد، زننده، اگر پدر بچه باشد باید خونبها بپردازد، اما اگر آموزگار بچه باشد، مکلف به پرداخت خونبها نیست. استدلال "فقهایی" مولوی عارف این است، بچه را پدرش از سر "خودخواهی" می زند، اما آموزگارش از "بیخودی" (یادشده: 1517)! از این غریب تر تفسیری‏ست که مولوی از تمثیل مربوط می‏کند و بُعد حیرت آوری‏ست که در آن می بیند. بر تکیه به چنین تمثیلی از "بیخودی" یا "بیخویشتنیِ" آموزگار، بُعد عرفانی را مولوی در این چند بیت تابان می‏سازد:

گر پدر زد مر پسر را او بمرد/ آن پدر را خونبها باید شمرد

زانک او را بهر کار خویش زد/ خدمت او هست واجب بر ولد

چون معلم زد صبی را شد تلف/ برمعلم نیست چیزی لا تخف(بیمناک مباش)
کان معلم نایب افتاد و امین/ هر امین را هست حکمش همچنین
نیست واجب خدمت استا بر او/ پس نبود استا به زجرش کارجو
ور پدر زد، او برای خود زدست/ لاجرم از خون بها دادن نرست
پس "خودی" را سر ببر ای ذوالفقار/ "بی خودی" شو، فانئی درویش وار
چون شدی "بی خود" هرآنچه توکنی/ ما رمیت اذ رمیت ایمنی
آن ضمان برحق بود نه بر امین/ هست تفصیلش به فقه اندر، مُبین
کمتر عارفی می تواند در آوردن اینگونه سمبولیسم فقیهانه و ابله پسند عرفانی با مولوی رقابت نماید. منبع الهام او در این سمبولیسم، منبعی که لفظا به دفعات در مثنوی آمده، آیۀ 17 از سورۀ انفال هست و مربوط به پیروزی پیغمبر اسلام در جنگ بدر، و منظورش این است که تیر پیروزی را خدا انداخته است، نه محمد. اما خدای همین مولوی در جایی دیگر موسی را مسئول و سرزنش می کند که چرا بندۀ او را رنجانده است.
آنه‏ماری شیمل که عاشق دلخستۀ مولوی است توانسته کتابی قطور در بارۀ این بحر عرفان بنویسد. این کتاب از آلمانی به فارسی ترجمه شده است...
سراسر مثنوی پُر است از تفسیر حدیث و خبر و آیه های قرآنی. بنابراین از ابتلای مولوی به شرع بگذریم، و در این ادعای آنه‏ماری شیمل که عرفان اسلامی با قانون بنیادگرایی و شریعت تناقض دارد بیشتر بنگریم. تایید این ساده نگری آنه‏ماری شیمل در این مورد نیاز چندان به تبحر در عرفان ندارد. منتها مسئله پیچیده تر از آن است که می‏نماید و مستلزم بررسی بیشتری‏ست. بنیادگرایی در واقع روالی ست متعصبانه با هدفی معین و وقوف به آن. هدف این روالِ متکی بر مرامی خطاناپذیر این است که هرچه از آن منحرف شود به استیلای خود درآورد، فرمانبردار سازد، و در صورت لزوم با قهر از میان بردارد. برای چنین مرامی در حوزۀ عملش مناسبات سیاسی، اجتماعی، حقوقی، فرهنگی، و نه کمتر از آنها مناسبات خصوصی مردم در چارچوب جامعه، همه هدف بنیادگرایی اند، تا او بتواند تمامشان را در کنترل مقررات خود نگه دارد.
بنیادگرایی دینی در واقع یعنی راست دینی محظ ابزاری شده. از آنجا که جامعه حکم فضای حیاتی را برای راست دینی عملی دارد، ارگان بنیادگرایانه و عمل کننده در جامعه را راست دینی همواره از نو بازمی‏رویاند، هراندازه هم نیروهای مخالف موفق شوند تک شاخه‏هایی از این ارگان را ببرند و اثرگذاری آنها را خنثی نمایند.
ضد بنیادگرایی در عرفان اسلامی کاملا طوری دیگر است. رگه‏های راست دینی را پیشتر در روال عرفانی مولوی نشان دادیم. اما قطع نظر از آن، ضدیت عرفانی با بنیادگرایی که نمایندگانش به طرفداری آنه ماری شیمل وارد میدان جروبحث بر سر او می شوند، از لحاظ اجتماعی کاملا بی هدف و بی مسیر است، و جز آن منفعل و بی دفاع.

چنین ضد بنیادگرایی مآلاً در محیط خود نه نیرو دارد که اثر بگذارد و نه اصلاً در آن قادر به جهت یابی است. نیروی جهت یابی فقط در صورتی به وجود می‏آید که مبتنی بر موضع گیری آگاهانه نسبت به پدیده های گوناگون و پیچیدگیهای سیاسی برای ساختارها و هدفهای فرهنگ باشد که در اهمیت آنها برای رشد و پرورش فردی هرچه تاکید شود کم است. از تمام اینها عرفان، روحش هم خبردار نیست و نمی‏خواهد هم باشد.
بی علاقگی تام به زندگانی اجتماعی یکی از رگه های اصلی عرفان است، آنقدر اصلی که عرفان بدون آن اصلاً تصورپذیر نیست. چنانکه خواهیم دید، عرفان اسلامی نیز در سلوکش به سوی خدا از هرچه فردی و جمعی‏ست گریزان است.

اما تناقض عجیب در عرفان اسلامی این است که از یکسو در جست و جوی خدا به جهان پشت می کند و از سوی دیگر در دینی می‏زیید که یکی از پایه های اساسی اش جهان خواهی به هر بهایی‏ست. لااقل عبودیت در قبال پیغمبر اسلام و قرآن، که هر دو از آنِ این جهان و برای این جهان اند، گواه و مؤید انکارناپذیر برای این مناسبت متنافی.
چنین روالی فقط در صورتی می تواند به امور تعینی بخشد که بشود تعینات را بر حسب میل و خواست از امور گرفت و آنها را به گونه‏ای دیگر متعین ساخت. مثلاً در آنها وسیلۀ نجات دید یا موجب هلاک. مولوی در این مورد می گوید:

آب در کشتی هلاک کشتی است/ آب اندر زیر کشتی پشتی است
تعارض در خصوصیات یک امر در تمام موارد صدق می کند، و دوهزار و پانسد سال پیش سقراط آن را تحلیل و توضیح کرده است.
به هرسان در عرفان اسلامی همه چیز می تواند جای هر چیز را بگیرد و هر چیز می تواند جای همه چیز بنشیند. این نتیجه‏ای‏ست مترتب بر جهان نفی و مقلوب شده به دست عرفان، اما فقط با تحقیر و خلع عقل سنجیده می شود در چنین جهانی هم زیست و هم آن را مردود شمارد:

عقل را قربان کن اندر عشق دوست/ عقلها باری از آن سوی است کوست...
عارفان که خود قربانی تقلب اسلام شدند، طبعاً به راحتی توانستند مانع بزرگی نیز بر سر راه آگاهی انتقادی گردند...

آنه‏ماری شیمل که عرفان و روشنگری را یکی می‏داند، و این را در سخنرانی اش به مناسبت اعطای جایزۀ صلح به او نیز گفته است، در واقع ثابت می کند که نمی داند روشنگری چیست.
روشنگری نه بی تفاوتی در برابر ارتودکسی است و نه قیام صرف بر ضد بنیادگرایی. روشنگری طبعاً رسواکردن تزویر دینی و پرده برداشتن از جانماز آب کشیده روحانیان هم نیست، کاری که حافظ عارف همۀ عمرش کرده است.

روشنگری بدون دانش و روال علمی اصلاً میسر نمی‏گردد. به این معنا، روشنگری پروژه ای‏ست مبتنی بر آگاهی علمی، با هدف بازکردن راه برای پرورش آزاد آدمی از نظر فردی و اجتماعی بر ضد هرگونه جهانبینی، ایده لوژی سازی، برضد هرگونه نیرنگ تحمیل کننده، بویژه از نوع دینی اش و طبیعتاً نیز از نوع عرفانی اش، یعنی برضد آنچه مانع کنجکاوی، جست وجو و مآلاً رشد ذهنی می شود یا بخواهد مانع گشودن راه پرسیدن و اندیشیدن گردد و عملاً کوششهای مربوط را خنثی نماید.
در برابر هیچ کشش و علاقه‏ای به اسلام یا به شرق، روشنگری مجاز نیست یک گام عقب رود، یا هدفش را آنی فراموش نماید و سازشکار گردد. با روشنگری واقعی قطعاً بهتر و پایدارتر می‏توان به ایجاد تفاهم میان اقوام و ملل کمک نمود تا از طریق تفاهم نابجا برای صغارتی که توسط دین ایجاد و طبیعت ثانوی مبتلایان شده است. به همین جهت مطرح کردن ستایش گوته از شعر فارسی و چنین وانمود کردن که دل گوته برای اسلام و عرفانش ضعف می‏رود، کاملاً گمراه کننده است.
و این، اگر بنا را بر درستی ادعای آنه ماری شیمل می‏گذاشتیم، از ارزش تواناییهای گوته می کاست به جای آنکه فزونی آنها را بنمایاند. اگر این ادعای آنه ماری شیمل درست می‏بود که گوته در دیوان غربی شرقی و یادداشتهای آن "آنچنان تحلیلی از فرهنگ اسلامی به دست داده که تا هم امروز بی نظیر مانده" حرفی که مطلقاً دروغ است، آنوقت می بایستی او را با این پرسش روبه رو می کردیم که مگر فرهنگ اسلامی عمقی در خور تحلیل دارد، قطع نظر از اینکه گوته نه چنین کاری کرده و نه به جد می‏توان او را اسلام شناس محسوب نمود.
گوته در یادداشتهای دیوان غربی شرقی می نویسد: "ما قدر نوع نگرش و شاعری شرقی را طبعاً می‏دانیم، ما جنبه هایی بسیار ممتاز برای آنها قائلیم، اما ما باید آنها را با ملاکهای خودشان بسنجیم، آنها را در حوزۀ مختص به خودشان بستاییم، فراموش کنیم که یونان و روم وجود داشته اند."

این سخنش البته تسلی بخش و عادلانه است. اما هرگز نمی‏توان آن را حمل بر اهمیت ادبیات و نگرش شرقی نمود...
آنه ماری شیمل که می خواهد خودش را به هر ترتیبی در اسلام و اسلام را در خودش تطهیر کند و معصوم و بی آزار جلوه دهد، گفته است: " به هرسان من ندیده‏ام قرآن یا سنت حکم تروریسم صادر کرده باشد، یا حتا آن را مجاز بداند". تروریسم پروری قرآن را لابد در صورتی قبول داشت که آیه‏ای دربارۀ به کار بردن اسلحۀ گرم، نارنجک و دینامیت که امروزه تروریستها نیز از آن استفاده می‏کنند، برای کشتن کافران نازل شده بود. وگرنه حکم قتل کافران، به گونه‏ای که امروز هم بتوان به آن استناد کرد، به دفعات در قرآن آمده است. اصطلاح کلیدی آن "فساد در زمین"، "محاربه با خدا" و "جهاد" است.

پی‌نوشت: این متن توسط جعفر رضایی از کتاب 'خویشاوندی پنهان' برگزیده و تایپ شده است.

همایش گرامیداشت از «روز جهانی همبستگی هزاره‌ها ‌و یادواره قربانیان نسل‌کشی»شنبه 27 سپتامبر - مرکز فرهنگی هزاره‌های مونیخ...
03/10/2025

همایش گرامیداشت از «روز جهانی همبستگی هزاره‌ها ‌و یادواره قربانیان نسل‌کشی»
شنبه 27 سپتامبر - مرکز فرهنگی هزاره‌های مونیخ

این همایش که با میزبانی مرکز فرهنگی هزاره‌های مونیخ برای چهارمین سال متوالی، با حضور صدها تن از شهروندان افغانستان و شماری از اساتید دانشگاه، پژوهشگران، نمایندگان نهادهای اجتماعی دیاسپورا و کشور میزبان، فعالین حقوق بشر و هنرمندان مطرح از شهرهای آلمان و کشورهای مختلف برگزار گردید، از قربانیان نسل کشی دوره عبدالرحمن تاکنون گرامیداشت و بر به رسمیت شناسی نسل‌کسی هزاره‌ها توسط جامعه جهانی و نهادهای بین‌المللی تاکید شد.

سخنران ویژه همایش داکتر غلام حیدر علامه، دکترای حقوق جزا و جرم شناسی و معاون پیشین لوی سارنوالی ج. ا. افغانستان، ضمن محکومیت جنایات هولناک ضد بشری، تبعیض و کشتار بیرحمانه هزاره‌ها در طول تاریخ گذشته کشور، بیان نمود:
گذشته از کشتار هزاره‌ها در دوره عبد الرحمان، در طول سی سال اخیر، حمله به مردم غیر نظامی عمدتا هزاره را در دسته بندی های ذیل می توان تقسیم نمود:
الف- حمله به مساجد و زیارتگاه ها
ب- حمله به تجمعات و راهپیمایی
ج- حمله به آموزشگاه ها
د- کشتار در شفاخانه و زایشگاه
ه- حمله به باشگاه های ورزشی
داکتر علامه سپس جزییات این حملات را توضیح داد و عنوان نمود که این قتلعام می‌تواند مصداق جرایم نسل زدایی یا جنایات علیه بشریت باشد. آقای علامه در پایان خاطرنشان نمود که امروزه افکار عمومی جهانیان همراه با قربانیان این جنایات شنیع است و مجامع بین المللی باید صدای بازماندگان این جنایات را بشنود و دادگاه بین المللی کیفری عاملان جنایات یاد شده را مورد پیگرد قرار دهد.
آقای علامه با اشاره به تعهدات جامعه جهانی و نهادهای ذی‌ربط تاکید کرد هزاره‌ها باید به صورت هماهنگ در همه کشورهایی که حضور دارند صدای مظلومیت تاریخی و ظلمی که از دوره عبدالرحمن تاکنون بر آنها روا داشته شده را به گوش جهانیان برساند. فشار افکار عمومی و کشورهای عضو دیوان کیفری بین‌المللی، می‌تواند پرونده نسل‌کشی هزاره‌ها را در دیوان کیفری به موفقیت برساند.

در ادامه مراسم خانم زینب اکبری محقق جوان و فعال حقوق بشر پرزنتیش تحقیقی را به زبان آلمانی ارایه کرد و با استناد به منابع معتبر بومی و گزارشات سازمان‌های بین‌المللی، نسل‌کشی هزاره‌ها از دوره عبدالرحمن تاکنون را به بررسی گرفته و بر تاثیرات عمیق آن بر جامعه هزاره پرداخت.
همچنان مقاله پژوهشی دیگری توسط انجنیر خداداد راسخ با عنوان «نسل‌کشی فراموش شده» به زبان انگلیسی قرائت شد. آقای راسخ ضمن اشاره بر پیشنه نسل‌کشی هزاره‌ها و وضعیت مردم هزاره در افغانستان، تعهدات و قصور جامعه جهانی را بر شمرد و تاکید کرد نسل‌کشی هزاره‌ها باید به صورت مستقل تحت نظارت سازمان ملل متحد تحقیق و مستند شود و عاملان آن از طریق دیوان کیفری بین‌المللی (ICC) پاسخگو گردند.

یکی دیگر از نکات برجسته محفل یادبود قربانیان، چاپ و توزیع بروشور اختصاصی آگاهی دهی از «نسل کشی هزاره‌ها» بود و 300 نسخه به زبان‌های فارسی و آلمانی به اشتراک کنندگان اهدا شد. همچنان در آغازین دقایق مراسم سرود حماسی «ای وطن ای جان من» ویژه یادبود شهدا در تالار نشر گردید و تا پایان حضار به احترام قربانیان به پا ایستادند. در این هنگام «لوح یادبود قربانیان نسل‌کشی هزاره‌ها» که مشخصات ده‌ها کشتار جمعی مردم هزاره در آن نگاشته و با گل تزیین شده بود توسط دو تن از بانوان عضو مرکز از میان حضار تا استیج حمل شد.

مناسب دیگر این همایش گرامیداشت از «روز جهانی همبستگی هزاره‌ها» بود که همه ساله در شهرهای مختلف از جمله مونیخ آلمان دایر می‌شود و با ارایه سخنرانی‌ها، میز مدور، مقالات و موسیقی بر ضرورت اتحاد و همبستگی مردم ما تاکید می‌گردد.
در بخش فرهنگی روز همبستگی، بانو صدیقه مددگار هنرمند نام آشنای کشور ضمن یادبود از شهدا و ارایه سخن پیرامون ضرورت اتحاد و همبستگی مردم ما، از برگزاری برنامه‌های فرهنگی-اجتماعی در خارج از کشور قدردانی کرد.
بانو مددگار با اجرای آهنگ «مسافر» دلتنگی‌های دوری از وطن و ناگفته‌های مهاجرین ما را با صدای رسا و نوای دلنشین دمبوره بازتاب داد.
در ادامه آقای علی جمشیدی آواز خوان محلی و فعال فرهنگی مقیم وین و اعضای تیم موسیقی مرکز فرهنگی هزاره‌های مونیخ خانم زهرا گلی، آقایان داود علیزاده و محمد حسینی با اجرای آهنگ‌هایی به یاد قربانیان نسل‌کشی و در وصف همبستگی هزاره‌ها به هنرنمایی پرداختند.

محفل با قدردانی از حضور گسترده نخبگان، فرهنگیان و هموطنان گرامی از شهرها و کشورهای مختلف و صرف طعام به پایان رسید.

مرکز فرهنگی هزاره‌های مونیخ ضمن سپاس از استقبال و حضور پرشور هموطنان عزیز به طور ویژه از قبول زحمت و تشریف آوری مهمانان ویژه همایش جناب استاد داکتر علامه، شخصیت فرهیخته و دانشمند نامور کشور و بانو صدیقه مددگار هنرمند مستعد و پرتلاش که موجب غنامندی و زینت این همایش بزرگ بودند و با افتخار و امتنان از اعضا و حامیان محترم این نهاد که با همکاری و تلاش‌های صادقانه خود همانند گذشته افتخار آفریدند و این همایش بزرگ را عزتمندانه میسر ساختند، قدردانی می‌نماید.

با احترام
مرکز فرهنگی هزاره‌های مونیخ

------------------------------------------------

------------------------------------------------

25/09/2025

چنین آهنگ پرشور، هیجان‌انگیز و طولانی را نیز می‌توان با هوش مصنوعی تولید کرد.

این آهنگ بر اساس ترانه‌ای از ایرج جنتی عطایی و با بهره‌گیری از هوش مصنوعی ساخته شده است.
در روند تولید، تلاش شده تا حد امکان متن به گویش فارسی دری نزدیک شود.

جعفر رضایی

همایش «روز همبستگی هزاره‌ها» 27 سپتامبر در مونیخ آلمانهموطنان عزیز مقیم آلمان و اروپای مرکزی!مرکز فرهنگی هزاره‌های مونیخ...
24/09/2025

همایش «روز همبستگی هزاره‌ها» 27 سپتامبر در مونیخ
آلمان

هموطنان عزیز مقیم آلمان و اروپای مرکزی!
مرکز فرهنگی هزاره‌های مونیخ صمیمانه شما را به همایش گرامیداشت از «روز جهانی همبستگی هزاره‌ها» دعوت می‌نماید.

مرکز فرهنگ هزاره‌ها به مناسبت «25 سپتامبر؛ روز سیاه هزاره‌ها» سالگرد آغاز نسل‌کشی و همچنان فرا رسیدن « 1 اکتبر؛ روز جهانی همبستگی هزاره‌ها» همایش بزرگ خود را برای چهارمین سال متوالی، با برنامه‌های ویژه و حضور نخبگان علمی، نمایندگان نهادها، پیشگامان سیاسی و اجتماعی، فعالین حقوق بشر، هنرمندان، اصحاب رسانه و هموطنان عزتمند برگزار می‌نماید.

سخنران ویژه همایش: داکتر غلام‌حیدر علامه، دکترای حقوق جزا و جرم شناسی و معاون اسبق لوی سارانوالی افغانستان
با حضور بانو صدیقه مددگار هنرمند خوش صدا و شهیر کشور

زمان: شنبه 27.09.2025 از ساعت 14:00 الی 16:00
مکان: Quiddestraße 4, 81735 München
———————————————————————

‏Worldwide Hazara Solidarity Day

امیر عبدالرحمان پس از صد سال سخن می‌گویدنویسنده: جعفر رضاییکتاب تاج‌التواریخ که دربرگیرندۀ خاطرات امیر عبدالرحمان است، ا...
24/09/2025

امیر عبدالرحمان پس از صد سال سخن می‌گوید

نویسنده: جعفر رضایی

کتاب تاج‌التواریخ که دربرگیرندۀ خاطرات امیر عبدالرحمان است، از کتابهای بود که در سال‌های اقامتم در باکو، پایتخت آذربایجان، آن را مطالعه کرده و بخش‌هایی از آن را یادداشت‌برداری کرده بودم. بعدها، در سال ۲۰۰۳ میلادی، هنگامی که در تورنتوی کانادا زندگی می‌کردم، بر اساس همان یادداشت‌ها متنی نوشتم که در وب‌سایت‌های متعدد منتشر شد.

اکنون، به مناسبت ۲۵ سپتامبر، روز یادبود قربانیان نسل‌کشی هزاره‌ها، بار دیگر آن را بازنشر می‌کنم.

شاید بارها در متن کتب درسی به این موضوع بر خورده باشیم، که موسس افغانستان معاصر احمد شاه بابا(احمد شاه ابدالی) می باشد. اما بر خلاف تبلیغات رسمی حکومت های گذشته، تحقیقات مستقل و به دور از تبعیض روشن می سازد که افغانستان با مرز ها و واحد جغرافیایی فعلی آن توسط امیرعبدالرحمان خان تاسیس گردیده است؛ و افغانستان احمدشاه ابدالی دارای شکل کنونی نبوده وبلکه بیشتر به سوی پاکستان و کشمیر توسعه داشته؛ و در مقابل قدغن سابق(بدخشان، تخار، قندوز و بخشهای از ازبغلان، سمنگان و بلخ)از امیر مظفر_ حاکم بخارا اطاعت می کرده و هزاره جات دارای استقلال داخلی بوده است.

افغانستان با نقشه فعلی آن برای اولین بار در عصر امیر عبدالرحمان خان و به همکاری و دستور دیورند(فرستاده هند برتانیوی) تثبیت و مرزهای آن مشخص گردید.

قتلعام و تاراج هزاره ها

بدون شک امیر عبدالرحمان سیاه ترین چهره و جابر ترین فرد در تاریخ معاصر افغانستان است .او برای تثبیت و استحکام قدرت خویش بیشترین کشتار و بد ترین جنایات را مرتکب گردید. 62 درصد جامعه هزاره به دست او قتل عام گردید. هزاره جات با تمام منابع اقتصادی، انسانی و فرهنگی آن نابود و تاراج، و بیشترین ساحات و زمینهای های حا صل خیز آن توسط لشکر امیر پس از نابودی و فرار ساکنان آن برای همیشه غصب و تصرف شد.

تاراج نورستان

نقشه و شکل تاریخی نورستان در اثر حمله لشکر خشن، بی رحم و وحشی امیر تغییر نمود و هزاران نفر از ساکنان آنجا قتل عام گردید و در پهلوی آن، هزاران دختر و پسر جوان نورستان به بهانه مسلمان نبودن به غنیمت برده شد.

ستم بر ازبکها و غلجایی ها

ازبکها و ساکنان ترکستان افغانستان نیز در پی حمله و اشغال مناطق آنان به وسیله امیر شاهد قتل عام های بزرگ گردید وبافت اجتماعی آن نیز دست خوش دسیسه و تغییر توسط ناقلین غیر بومی گردید .حتی جامعه برادر پشتون نیز از جنون و استبداد امیر در امان نماند. طایفه بزرگ غلجایی بارها مورد حمله امیر قرار گرفت و بزرگان آنان به قتل رسیدند.

سرمنشه فتنه

به باور بسیار از کارشناسان مسایل سیاسی و اجتماعی افغانستان اغلب کینه ها، نفاقها و کشتار های اخیر ریشه در عملکرد و دسیسه های امیرعبدالرحمان دارد.او دیوارهای این سرزمین را با استخوان و خون اقوام محکوم بلند نمود! احمد رشید_ کار شناس بر جسته منطقه در کتاب (طالبان، اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید) زمانیکه در مورد قتل عام هزاره ها ازبکها و تاجکها تو سط طالبان سخن میگوید یادآور میشود: که" ریشه بسیاری از خصومت های قومی اخیر وکشتارهای پس از 1977 را که در شمال روی داد میتوان در سیاستهای امیر آهنین جستجو کرد."(کتاب مذکور ص 34)

امیر عبدالرحمان از زبان خودش

به باور راسخ، زندگی صلح‌آمیز و انسانی در جهان امروز تنها در پرتو مدارا و پذیرش پلورالیسم امکان‌پذیر است؛ در غیر این صورت، اصرار بر تعصب و «جهل کهنه» جز تداوم و بازتولید نسل‌هایی جهل‌پسند و انسان‌ستیز، پیامدی نخواهد داشت. به هر روی، آنچه در ادامه می‌خوانید بخش‌هایی از خاطرات امیر عبدالرحمان‌خان است که به قلم منشی او، سلطان‌محمد، تحت عنوان تاج‌التواریخ در زمان حیات امیر و به فرمان وی به رشته‌ی تحریر درآمده است.

جلد که فراز های آن نقل قول گردیده است: (تاریخ طبع 1375 پشاور)

سیری در تاج التواریخ

کودکی با دستهای خون آلود

روان‌شناسان غالباً با پژوهش و مطالعه می‌کوشند دریابند که آیا ریشه‌ی ستم‌پیشگی و ظلم حاکمان مستبد در عوامل بیرونی نهفته است، یا آنکه آنان به نوعی جنون، سادیسم و اختلال روانی گرفتارند و همین امر در رفتار ستمگرانه‌شان نقش‌آفرین است.

آیا امیر عبدالرحمان دیوانه بوده؟

امیر عبدالرحمان در آغاز کتاب خاطراتش یادآور می‌شود که در ده‌سالگی یکی از نگهبانان خود را به قتل رسانده بود. به همین سبب، پدرش افضل‌خان ــ که در آن زمان حاکم ترکستان بود ــ او را به اتهام دیوانگی به مدت یک سال در حبس نگاه داشت.

استاد امیر عبدالرحمان

آیا امیر دست پروردۀ جواسیس استعمار و بیگانه بوده است؟

امیر عبدالرحمان: "سپهسالار کل قشون پدرم، یک نفر انگلیسی به نام شیر محمد خان بود که تغییر مذهب داده بود[؟!]این صاحب منصب را که در انگلستان به اسم کمبل معروف بود در سال 1250ه ق درجنگ قندهاربا شاه شجاع لشکر جد م اسیر نمودند؛ مشارالیه صاحب منصب شجاع نظامی، خیلی زرنگ و طبیب خوبی بود و مرا خیلی دوست می داشت رتبه سپهسالاری تمام قشون بلخ را که تعداد آن سی هزار و پانصد نفر بودند دارا بود. روزی شیر محمد خان(کمبل) از پدرم خواهش نمود که مرا به جهت تعلیم نظامی به او بسپارد تا قبل از وفات خودش علوم و فنون خودرا به من آموخته باشد. پدرم خواهش مشار الیه را پذیرفته به من حکم داد هروزه به جهت دو ساعت نزد مشارالیه بروم و او هر قدر ممکن است بدون اینکه مرا بگذارد وقت ضایع کنم به من تعلیم بدهد، من به طیب خاطر قبول نموده مشغول تحصیل شدم."(تاج التواریخ ص 23)

در باره ملا مُشک عالم و غلجائی

آیا امیر عبدالرحمان نسبت به قوم پشتون مهربان بوده است؟

امیر عبدالرحمان: " یکی از ملا های کاکر موسوم به آخوند عبدالرحیم که نسبت کفر به من داده بود در خرقه شریف متحصن شده بود، حکم دادم سگ ناپاکی مثل او نباید در جای مقدس مذکوره بماند لهذا اورا از عمارت آنجا بیرون کشیده به دست خودم اورا کشتم." تاج التواریخ ص 217

امیر عبدالرحمان نسبت به مردم شریف شنواری اینگونه اهانت می کند:" گردوصد سال کشی رنج و دهی زحمت خویش/ مار وشنواری وعقرب نشود دوست به تو....طوایف منگل وزرمت سرکوب شدند." ( تاج التواریخ ص 235)

عبدالرحمان در مورد غازی مشهور_ ملا مشک عالم چنین بی ادبانه سخن می گوید:" ملایی معروف به مشک عالم که من اورا موش عالم می گفتم و این اسم نسبت به اسم اول مناسب تر بود به این دلیل که صورتش مثل صورت موش وحرکاتش مذموم و با آنهایی که اسم خود را غازی گذاشته بود ......حکم دادم از قندهار به محال حوتکی رفته از هر خانه یک قبضه شمشیر ویک لوله تفنگ به طور جریمه اخذ نماید." (تاج التواریخ ص 244)

جنگ با غلجایی ها: " در تمام اندر و هوتکی وتره کی و سایر طوایف غلجایی آشوب عمومی برپا گردید وطوایف مذکور عیال و اطفال خودرا به میان طایفه وزیری، ژوب و هزاره فرستاده و خودشان به جهت جنگیدن با عساکر من حاضر شدند. "(تاج التواریخ247)

در پناه روسیه

عبدالرحمان زمانیکه از دست شیر علی خان به جانب روسیه فرارمیکند خطاب به فرمانفرمای روس می نویسد:" به امپراتور پنا آورده ام هر چه به من عنایت شود قبول میکنم."( تاج التواریخ ص 155)

"یازده سال دراین شهر(سمرقند) که مال روسها بود به سر بردم و اغلب اوقات خودرا به سواری و شکار می گذرانیدم...اگر بین مامورین روس مذاکره پول می آمد می گفتم وجهی که شما به جهت مخارج به من میدهید بیشتر از آنست که من استحقاق داشته باشم.از خداوند مسئلت می شود که دولت شمارا به عوض این مهربانی که نسبت به من مینماید پایدار داشته باشد. (تاج التواریخ ص 157-158)

نوکری انگلیس

و حالا در پیشگاه انگلیس: " گریفن صاحب مجدداً کاغذی به من نوشته سعی نموده مرا وا دارد به کابل رفته عنان سلطنت افغانستان به دست بگیرم در ماه جمادی الثانی سال 1297 ه ق جواب مراسله اورا به قرار ذیل نوشتم: دوست عزیز، من از دولت انگلیس امید زیاد داشته و دارم و دوستی شما تصدیق صحبت واندازه خیالات مرا می نماید... دولت انگلیس توقع دارند کدام دشمن ایشان را دفع نمایم. دولت انگلیس چگونه منافع را وعده میدهد ...در عوض چگونه خدمات را توقع دارند."( تاج التواریخ ص 199)

دیورند، مرز که با شش لک رسمیت یافت

آیا عبدالرحمان با معامله بخشهای از سرزمین افغانستان وامضای معاهده دیورند بزرگترین خیانت ملی را مرتکب نگردیده است؟

عبدالرحمان: " من ادعای حقوق خود را در باب استانسیه راه آهن چمن نو وچغایی و باقی وزیرستان وبلند خیل وکرم وافریدی و باجور وسوات ودیر وچیلاس وچترال ترک نمودم هر دو طغرا قرارداد نامه را در باب سرحدات که معین شده بود خودم و اجزای سفارت مهر و امضا نمودیم و در قرارداد نامه مذکور ذکر شده بود چون دولت افغانستان به طور دوستی ادعاهای خودرا در باب بعضی ولایات چنانکه قبلا مذکور شده است قطع نمود، لهذا به عوض این همراهی وجه اعانه که سال دوازده لک روپیه دولت هندوستان[هند برتانیوی] تا به حال می پرداخت بعد ازاین سالی هجده لک روپیه خواهد بود. (تاج التواریخ ص 421)

دیورند معاهده صد ساله یا ابدی؟

امیر عبدالرحمان در پای معاهده دیورند چنین می نگارد:" امنیت و اتفاق بین این دو دولت برقرار گردید.از خداوند مسئلت مینما یم این حسن نیت و موافقت تا ابد مستدام باشد."( تاج التواریخ ص 423)

آیا امیر عبدالرحمان علاوه به دها قتلعام ده ها انسان بیگناه را به دست خویش به قتل رسانیده است؟

در جنگهای امیر در قدغن در مورد صاحب منصب های شورشی: " هشت نفر کاپیتان را حکم دادم به دهن توپ گذاشتند."( تاج التواریخ ص 50)

عبدالرحمان: " تجار بدخشانی را که 50 نفر بودند ولی من حکم دادم همه آنهارا به دهن توپ گذاشتند ...در جواب قاصد میر جهاندار که پرسیده بود چرا رعایایش را حبس نموده ام من بدون تکلمی به نوکر هایم حکم دادم ریش وسبیل اورا بکنند و بعد اورا جایی که بقیه استخوانهای اجساد تجار افتاده بود با خود برده نشان دادم."(تاج التواریخ ص 53-54)

تملق حین نماز

آیا عبدالرحمان در عین ستم پیشگی چاپلوس نیز بوده است؟

عبدالرحمان در دربار امیر مظفر حاکم بخارا: "در این بین امیر واردشده، حضار برخواستند دست امیررا بوسیدند من هم چنین کردم" (تاج التواریخ ص47)
"امیر[امیر مظفر] آمده جلو من ایستاده تکبیر گفت همه به او اقتدا نمودیم من دیدم سربند از بند های امیر بازشده است بعد ازسجده امیر نمی توانست از ترس اینکه عمامه اش بیفتد سر خودرا ازسجده بردارد من نتوانستم تحمل نمایم امیر به این بزرگی مفتضح شود فوراً نماز خود را شکسته پیش رفته بندهای عمامه اورا بستم."( تاج التواریخ ص 65

کله منار

آیا جنونِ جنایت آمیزی عبدالرحمان تا آن حد بوده که از سر انسان کله منار بسازد؟ در کتاب " کله منار ها در افغانستان" موارد متعددی از کله منار های که توسط امیر بنا شده سخن به میان آمده ولی عبدالرحمان در خاطراتش فقط به یکی از آنها اعتراف نموده است.

در جنگهای قطغن: "از طرف دشمن سه هزار نفر درمیدان جنگ کشته شد ...من حکم دادم منار از سر های مقتولین دشمن ساختند تا بقیه خائف شوند."(تاج التواریخ ص 39)

دوست نامرد

آیا امیر عبدالرحمان علی رغم قساوت و بی رحمی اش نسبت به نزدیک ترین یاران خود نامرد بوده است؟
عبدالرحمان: " سوار ازبکیه به نایب غلام خان وهمراهان اورا که زیر درختهای جنگل خوابیده بودندرسیده به آنها حمله آوردند. قاصد را نزد من فرستاده اند که به کمک آنها بروم. گفتم کسان من عجب عقلی دارند به عوض اینکه فرار نموده خودرا از مهلکه نجات دهند می خواهند من هم بروم با آنها کشته شوم."( تاج التواریخ ص 68)

غلام بچه مهوش

عبدالرحمان: "میر های بدخشان از ورود من مطلع شده شش نفر غلام بچه مهوش ...به طور پیشکش به جهت من آوردند." (تاج التواریخ ص 45)

آیا عبدالرحمان چلم و چرس می کشیده است؟

عبدالرحمان: "قلیانی کشیدم خیلی محظوظ شدم."( تاج التواریخ ص 222)
عبدالرحمان سرگردان در مرز های شمال:" و گفت مسافت زیادی را مراجعت نموده به خانه او برویم که از ما پذیرایی نماید و چرس به جهت کشیدن ما،آذوقه به جهت همراهان ما حاضر نموده است." (تاج التواریخ ص 134)

جنون

عبدالرحمان در مورد کاکایش شیر علی خان چنین مینویسد:" در این بین امیر شیر علی خان درراه بلخ مثل دیوانه ها تکلم می کرد و می گفت چون افغانها[پشتونها] به مخالفت انگلیس از من معاونت نکردند به روسیه رفته قزاقهارا به کمک خود خواهم آورد و زنهای افاغنه را به آنها خواهم بخشید .( تاج التواریخ ص 164)

عبدالرحمان در مورد پسر کاکایش سردار اسحاق خان میگوید: " سردار محمد اسحاق خان پسر عموی غدارخودم .. پسر غیر مشروع عمویم اعظم خان بود که مادرش دختر یکی از ارامنه عیسوی از جمله خدمه حرامسرا و عیال مشروع عمویم نبود."(اج التواریخ ص 251)

23/09/2025

آهنگ: نازم آن مشتی که فرق زورمندان بشکند!
(نسخه‌ی اصلاح شده و جدید)

مصراعِ «نازم آن مشتی که فرق عمامه‌داران بشکند» الحاقی است و در متن اصلیِ شعر وجود نداشته است.

نازم آن مشتی که فرق زورمندان بشکند

بشکند دستی که بازوی ضعیفان بشکند

شیشه بشکستن نباشد افتخار سنگ سخت

سنگ اگر سخت است جای شیشه سندان بشکند

خانه درویش را هرکس توان کردن خراب

خادم آنم که درب قصر سلطان بشکند

زور آن نازم که درب قصر سلطان بشکند

نازم آن مشتی که فرق زورمندان بشکند

بشکند دستی که بازوی ضعیفان بشکند

شاعر: باقی قایل زاده

«باقی قایل زاده مشهور به ماما باقی به سال ۱۲۹۲ خورشیدی در کوچهٔ سپاه منصوران چنداول شهر کهنه کابل چشم به جهان گشود.
تحصیلاتش را در رشته قالی بافی ورنگ آمیزی در مکتب صنایع نفیسهٔ کابل به پایان رسانید و درهمان مکتب به حیث آموزگار قالی بافی و ادبیات گماشته شد.
و چند سال در شرکت قند سازی کار کرد.
در عمر سی و چند سالگی بینایی اش را از دست داد .
علاوه بر شعر و نقاشی به موسیقی هم علاقه داشته ، به قول معاشرانش ، استاد سرآهنگ از دوستان و همدمان نزدیک او بوده و تخلص « سرآهنگ » را نیز باقی برای آن استاد برگزیده بوده است. مرگش در سال ۱۳۴۰ خورشیدی در شهر کابل بوده است.»

آهنگ و عکس کاور آن به کمک هوش مصنوعی ساخته شده اند.

Address


Alerts

Be the first to know and let us send you an email when Kabul Press posts news and promotions. Your email address will not be used for any other purpose, and you can unsubscribe at any time.

Contact The Business

Send a message to Kabul Press:

  • Want your business to be the top-listed Media Company?

Share

Our Story

Kabul Press is a media organization with a mission. As such, it will support and promote individuals, organizations, businesses, and institutions that align with its mission. Its primary goal is not just reporting current events, but providing a deeper focus on areas not usually covered such as: • Human rights violations • Women’s rights and their importance in social and political development • Social development processes and their important connection with national and international peace and security issues • Democracy and its various components as well as its unique importance in a vulnerable and underdeveloped country • Reflecting the real problems of Afghanistan and its progress in meeting its security, stability and development challenges • Internal and external conflicts that are the source of long-term instability and insecurity • Peace and conflict frameworks which can increase the potential for coexistence among different political and cultural groups • Exposing corruption and mismanagement by institutions and individuals charged with protecting the public and improving standards of living in Afghanistan Kabulpress.org was founded in 2004 by Kamran Mir Hazar in Kabul, Afghanistan. Kamran founded Kabul Press to write and publish freely. It brought him praise from liberated people, but attacks from fundamentalists and arrests by the government. He lives in Norway as a political refugee now. Kamran Mir Hazar has published several poetry books in English, including the anthology Poems for The Hazara (125 poets from 68 countries), The Cry of a Mare About to Become a Butterfly, and Stream of Deer. His new poetry book Hazaristan with Haiku Body and a Yellow Mandela will appear in Hazaragi, English, and Italian in 2015. Kamran’s poems have been translated into English, Spanish, Dutch, Arabic, Japanese, Italian and Romanian. He has been invited to several international poetry festivals including the International Poetry Festival of Medellin and the Poetry International Poetry Festival Rotterdam. Mir Hazar is the author of the non-fiction book Censorship in Afghanistan. After the fall of the Taliban, Kamran founded Kabul Press to write and publish freely. It brought him praise from liberated people, but attacks from fundamentalists and arrests by the government. He lives in Norway as a political refugee now. Kamran Mir Hazar has published several poetry books in English, including the anthology Poems for The Hazara (125 poets from 68 countries), The Cry of a Mare About to Become a Butterfly, and Stream of Deer. His new poetry book Hazaristan with Haiku Body and a Yellow Mandela will appear in Hazaragi, English, and Italian in 2015. Kamran’s poems have been translated into English, Spanish, Dutch, Arabic, Japanese, Italian and Romanian. He has been invited to several international poetry festivals including the International Poetry Festival of Medellin and the Poetry International Poetry Festival Rotterdam. Mir Hazar is the author of the non-fiction book Censorship in Afghanistan.