بعد از اینکه حمیده چند دست لباس برای خودش و فرزندانش انتخاب میکند، با لبخندی از احمدالله تشکر کرده و از دکان خارج میشود. ساعت نزدیک به ۱۱ صبح است؛ هوای خنک پاییزی با برگهای طلایی که از درختان فرو میریزند، منظرهای دلپذیر ساخته است. احمدالله همچنان مشغول رسیدگی به مشتریان است.
مدتی در دکان مینشینم و نگاهی به اطراف میاندازم. پس از مدتی احمدالله پیش من میآید و دوباره سر صحبت را باز میکند. او با افتخار از پیشرفت کارش میگوید: "وقتی دو سال پیش این کار را شروع کردم، ۴۰ هزار افغانی سرمایه داشتم. حالا سرمایهام به ۲۰۰ هزار افغانی رسیده است." او اضافه میکند: "بیشتر لباسهایی که میفروشم، لباسهای 'لات' است که کاملاً جدید و باکیفیت هستند. همین باعث شده که مشتریهایم زیاد شوند."
بیشتر مشتریان احمدالله، زنان هستند؛ زیرا او عمدتاً لباسهای زنانه و بچگانه میفروشد. او میگوید که بازار لیلامی در فصلهای خزان و زمستان بسیار پررونق است. پس از این گفتوگو، احمدالله برای رسیدگی به مشتریانش میرود.
درست در میانه روز، ساعت ۱۲ ظهر است. احساس گرسنگی به سراغم میآید. احمدالله با اصرار از من دعوت میکند که مهمانش باشم، اما با احترام دعوت او را رد میکنم و به سمت دروازه دکان میروم. درست روبهروی
وقتی به مقصد میرسم، متوجه می¬شوم دروازه عکاسی باز و فضای استدیو پر از تصاویر زیبا و خلاقانه است. در داخل، دختران و زنان زیادی را می¬بینم که با اشتیاق مشغول کار و تصویربرداری هستند. فضای استدیو پر از انرژی و خلاقیت است و هر گوشه¬ای از آن داستان¬های جدیدی برای گفتن دارد. دوربین¬ها در دستان پر انرژی زنان می-چرخند و صدای کلیک¬های مکرر، لحظات زیبا و بی¬نظیر را ثبت می¬کند.
برخی از زنان با دقت به تنظیم نور و زاویه دوربین می¬پردازند و برخی دیگر در حال گفتگو و تبادل نظر در مورد برنامه¬های اینده¬شان هستند. یکی از آن¬ها با مهربانی به سمت من می¬آید و با لبخندی دوستانه می¬گوید: خوش آمدید! قرار بود با مسوول اینجا مصاحبه کنید، درست است؟ من سرم را تکان می¬دهم و احساس می¬کنم به دنیای از خلاقیت و اشتیاق قدم گذاشته¬ام. فضای دوستانه و صمیمی استدیو باعث شد حس کنم واقعا جای خاصی هستم.
ساعت ۹ صبح است. مسوول استدیو با چپن دراز سیاه و ماسکی بر چهره به سمت من می¬آید و با صدایی ملایم سلام می¬کند. چشمان مهربانش از پشت ماسک به خوبی دیده می¬شود. حضورش بلافاصله توجه همه را به خود جلب می¬کند، او به آرامی دستش را به سوی من دراز می¬کند و معرفی می¬شود: "سلام، من شیلا سحر هستم، خوش آمدید به استدیوی خاطره¬ها."
شیلا ۲۸ سال دارد و فارغ از
تهمینه به ادبیات علاقهمند است، در حالیکه برای آیندهاش رویایی بزرگ در سر دارد؛ رویای وکیل مدافع شدن و دفاع از مردم بی¬دفاع. او آرزو دارد روزی وارد دانشگاه شود. بزرگ¬ترین نگرانی تهمینه باز نشدن دروازه مکتب و دانشگاه به روی دختران است.
پس از این صحبتها، تهمینه با یک آه عمیق بلند میشود تا به کارش ادامه دهد. ساعت ۱۲ ظهر است و رستورانت پر از مشتری. بانو رسولی، صاحب رستورانت، از من دعوت میکند که مهمانش باشم و غذایی لذیذ همراه با چای سبز برایم میآورد. بوی مطبوع غذا همه جا را پر کرده و اولین لقمهای که میخورم، واقعاً خوشمزه است. طعم غذاهای تازه و خوشمزه انرژی تازهای به من میدهد و حس خوبی از این تجربه دارم.
در ستورانت آ آر تی غذاهایی چون بولانی، آشک، منتو،آیخانم، گلخانم، چوچی، پیتزا، بوریک، حلوای بدخشی، کلچه بدخشی و چندین نوع شرینی دیگر تهیه میشود که هریک خوشمزهتر از دیگری است. گرانترین غذای آن پیتزای خاص متوسط با بهای ۶۵۰ افغانی و ارزانترین آن بولانی در بدل ۶۰ افغانی است.
ساعت ۲ بعد از ظهر است و رستورانت آرامتر از ظهر به نظر میرسد.
زنی با برقع در چوکی تنها نشسته و انگار عجله دارد. خود را قمرگل معرفی میکند ولی دوست دارد گل صدایش بزنند. گل از قریه آبسیتی در اطراف فیضآباد
در حال حاضر نُه نفر شامل دختران و زنانیکه درب مکتبها و دانشگاهها بهروی شان بسته شده، در این رستورانت کار میکنند. بهگفتهی کارمندان آن، این رستورانت برای آنان فرصتی فراهم کرده است تا از بیکاری و روزمرگی فرار کنند و به نوعی شغل پایدار داشته باشند.
ساعت ۱۰ صبح است. میزهای رستورانت پیوسته پر و خالی میشوند. در این میان، سه دختر جوان و پر انرژی وارد میشوند. با لبخند و خوشرویی به انگیزه، سلام میکنند. انگیزه آنها را به میزی در نزدیکی من راهنمایی میکند.
با استفاده از فرصت سر صحبت را با یکی از آنها باز میکنم. خدیجه، ۱۹ ساله، دانشآموز صنف ۱۱ مکتب بوده که درب مکتب از سوی طالبان بهرویش بسته شده است. خدیجه اما متوقف نشده و در یکی از انستیتوتهای صحی خصوصی بدخشان که طالبان به آن اجازه فعالیت داده اند، رشته قابلگی میخواند.
خدیجه میگوید: "بعد از دو سال بیکاری و خانهنشینی، تصمیم گرفتم امسال وارد رشته قابلگی شوم. هرچند این رشته مورد علاقه اصلیام نیست، اما میخواهم ادامه تحصیل بدهم و بیکار و بیهدف نباشم."
این گفتوگو نشان میدهد که رستورانت آ آر تی نهتنها محلی برای صرف غذا، بلکه فضایی برای تبادل افکار و انگیزهبخشی به جوانان و بهویژه زنان بدخشان است که به دنبال راهی برای
حوالی ۱۱ صبح دختری با قد متوسط و پوستی روشن در حالی بررسی مشتریان دیده میشود. او با دقت به همه میزها توجه میکند و در نهایت، وقتی که تنها میز من هنوز یک صندلی خالی داشت، نفسزنان کنارم مینشیند. از صبح تاکنون مشغول بوده و هنوز فرصت نکرده بود بنشیند.
تهمینه مهیب، ۱۹ ساله، فارغ صنف ۱۲ است و یکماه میشود کارش را در این رستورانت بهعنوان خدمه آغاز کرده است. دختر جوانی که درهای تحصیل به رویش بسته شده، اما توانسته راهی برای برونرفت از این شرایط پیدا کند.
او پیش از بسته شدن مکتبها، صنف ۱۱ بود و برای آزمون کانکور آماده میشد، اما بسته شدن درب مکتب و کورسها به رویش، مسیر زندگیاش را تغییر داد. افسردگی ناشی از بیکاری و ماندن در خانه او را به نقطهای رساند که به کارهای خانه پناه ببرد. اما ورود به رستورانت نهتنها برایش راهی برای کسب تجربه، بلکه مسیری برای بهبود روحیاش شد.
بانو مهیب می¬گوید: "صنف ۱۱ مکتب بودم که دروازه مکتب به رویم بسته و بر تن کردن دوباره یونیفورم مکتب تبدیل به رویای دور شد. در پی آن کورس¬ها نیز به رویم بند شد."
او هر روز از ساعت ۸ صبح تا ۴ بعد از ظهر در رستورانت به کار مشغول است. به گفته خودش، این کار نه تنها به بهبود وضعیت روانیاش کمک کرده، بلکه او را از حالت رکود و افسردگی خا
او هر روز ساعت ۶ صبح بر خلاف زندگی یکرنگش، با پشتارهای از آفتابههای سبز، سرخ، سفید و خط خطی از منزلش واقع در قریه مهاجرآباد با پای پیاده روانه کوچهها می شود تا ساعت ۸ به نزدیک مسجد جامع میرسد. در این محل کراچی خود را میگیرد تا نزدیک گمرک میرود و دو بشکه تیل میخرد. سپس آنرا داخل بوتلهای ۱.۵ لیتره جابهجا کرده دوباره به سمت مسجد جامع حرکت میکند. حدودا فاصله دو کیلومتری را پیاده طی میکند به موقعیت همیشگیاش میرسد.
آقای نورزهی برخالف یک روز مکمل کاری افغانستان(۸ ساعت)، روزانه ۱۳ ساعت در محل کارش است و ساعت ۹ شب به خانه برمیگردد.
او ۳۵ سال قبل بهدلیل جنگ و نبود کار با خانوادهاش به ایران مهاجر و مصروف کارگری شده اما پس از ۲۵ سال زندگی در ایران از سوی پولیس آن کشور به افغانستان برگشتانده شده است. طی ۱۹ سالی که از برگشت شان به کشور می گذرد همواره بهصورت سیار آفتابه فروشی کرده اما به نظر میرسد پیادهگردی و کار یکنواخت در این اواخر جسم و روح او را ضعیف ساخته است.
او میگوید: "مثل قبل توان و حوصله ندارم. یکسال قبل میتانستم روزها تا شام راه برم اما روزبهروز ضعیف شدم؛ از خانه تا اینجا میایم پاهایم ناتوان میشه دوسه مرتبه در راه میشینم خستگی خود را رفع میکنم. هم کمر درد
آسیه امانی، ۲۴ ساله، فارغ دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه بدخشان و یکی از کارمندان «اطلاعات شهر» است. آسیه تاکنون در رسانههای مختلفی کار کرده و عضو کمیته مصوونیت خبرنگاران افغانستان نیز میباشد. او سه ماه می¬شود که به عنوان گزارش¬گر در رسانه «اطلاعات شهر» فعالیت میکند.
بانو امانی، بیشتر سوژههای اجتماعی و فرهنگی را پوشش میدهد. او میگوید: "مدت سه ماه است که به عنوان گزارشگر خبر در این رسانه به صورت کاملاً داوطلبانه و آنلاین فعالیت میکنم، زیرا به دلیل مشکلات اقتصادی نتوانستیم یک مکان مشخص برای کار داشته باشیم."
محدودیتهای دسترسی به اطلاعات، مشکلات اقتصادی و نداشتن امتیاز مالی از چالشهایی است که بانو امانی با آن روبروست. بزرگترین آرزوی او این است که صدای مردم، بهویژه زنان افغانستان، باشد.
او در حالیکه کتابی در دست دارد و اوقات فراغتش را بیشتر در مورد زن، حقوق و جایگاه زن در خانواده و جامعه مطالعه می¬کند، میگوید: "بزرگترین آرزوی من این است که از طریق کار خبرنگاری بتوانم صدای مردم، خصوصاً زنان دردمند افغانستان شوم و بتوانم به کسانی که نیازمند هستند کمک کنم."
پیام او به زنان تلاش، استقامت و پشتکار است و اینکه نباید متوقف شوند، زیرا آینده از آنِ آنان است.
برای خوانش کامل
او دانههای کنجد را از دهقان خریداری و سپس به کاریگر تسلیم میکند تا آنرا پروسس و غربال نماید. بعدا کنجد را داغل دستگاه میریزد و دستگاه را به کمک شتر به چرخش در میآورد تا دانههای کنجد ریز ریز شده و روغن از آن استحصال شود.
آقای قربانی میگوید: "روزانه ۳۰۰ افغانی به کاریگر حقوق میدهم. ما روزانه ۱۶ تا ۲۰ کیلو روغن کنجد تولید داریم اما بازار مناسب برای فروش نداریم؛ چون روغن کنجد قیمت است مردم توان خرید را ندارند. ما روزانه ۱۲ الی ۱۵ کیلو فروشات داریم و متباقی روغن بهدستآمده را ذخیره میکنیم. فعلا یک کیلو روغن کنجد ۴ دالر(۳۰۰ افغانی) است. مردم بهعلت قیمتی آنرا خریده نمیتوانند. اگر روغن کنجد کیلو ۱ دالر باشد همه مردم میخرند و ما هم بیکار نمیمانیم. بنابراین مسؤولین باید در این عرصه توجه جدی نمایند؛ جلو مرزها را بگیرند تا کنجد به کشورهای ایران و پاکستان نرود و ما هم بتوانیم این هنر را زنده نگهداریم."
یکی از مشکلات آقای قربانی تهیهی مواد است. میگوید: "قربانی از مشکلات در تهیهی مواد خام نیز سخن میگوید: "در قسمت تهیهی مواد خام نیز مشکلات زیادی داریم؛ مواد خام ما مانند کنجد، جواری، پنبهدانه وسایر حبوبات که از آن روغن کنجد تولید میشود، محصول خود دهقان ما است و ما از دهقان خریدار
برخی از پزشکان در هرات نیز میگویند که استفاده از روغن کنجد باعث بهبود حالت جسمی میشود؛
داکتر جمالالدین مجیدی، یکتن از کارکنان بخش صحی در هرات میگوید، روغن کنجد از جمله روغنهای طبیعی است که فواید آن نسبت به روغنهای مصنوعی و وارداتی به مراتب بیشتر است؛ "استفاده از روغن کنجد فواید زیادی دارد؛ از جمله اینکه باعث میزان فشارخون و تقویت ریشهی موی سر میشود و از طرف دیگر در جلوگیری از پوکی استخوان نیز می تواند موثر باشد. همچنان روغن کنجد برای افزایش وزن، بهبود عملکرد سیستم گوارشی، برای کودکان وکنترول خون افراد مبتلا به بیماری روماتیدی موثر است."
به باور داکتر مجیدی، روغن کنجد مرهم خوبی برای پوستهای آفتاب سوخته است و افرادیکه مشکل هضم در غذا و مواد خوراکی دارند، بهتر است غذا را با روغن کنجد پخته کنند و یا هم کنجد را همراه عسل میل کنند.
داکتر مجیدی خطاب به شهروندان میگوید: "توصیهی من به شهروندان عزیز این است که اگر توان دارند از روغن کنجد استفاده نمایند. این امر سبب میشود که از لحاظ جسمانی بهتر باشند و نیز وقتی روغن کنجد مصرف کنند از مریضیهای گوناگون جلوگیری میشود."
برای خوانش کامل گزارش لطفا روی عکس بعدی کلیک کنید!
سلیم بارکزی، یکی از باشندگان شهر زرنج، که میخواهد خانمش را برای گرفتن عکس به عکاسی و چاپخانه محبوب ببرد، از ایجاد چاپخانهی ویژه برای زنان در این شهر احساس خرسندی، کرده میگوید: "امروز خانم خود را برای گرفتن عکس به عکاسی زنانه میبرم چون من خوش ندارم عکس زنم را مردان بگیرند؛ بنابراین من احساس میکنم این محیط برای زنان امن است. من حالا با خاطر آرام خانمم را میبرم تا عکس بگیرد."
بهگفتهی آقای، بارکزی موجودیت چنین مرکز چاپی برای زنان نیاز مهم و اساسی پنداشته میشود و باید مورد حمایت قرار گیرد تا زنان در ولایتهای دیگر هم این کار را انجام بدهند، زیرا همه زنان نیاز به عکس و چاپ اسناد دارند و مردان تحت قیودات خاص برای شان اجازه میدهند که به چاپخانه و عکاسیهای مردانه مراجعه کنند."
برای خوانش کامل گزارش لطفا روی عکس بعدی کلیک کنید!
نسترن محمودی، مسئول بخش فیلمبرداری محافل خوشی این چاپخانه میگوید، طی چند سال گذشته عکس و فیلمبرداری در محافل اقوام و خویشاوندان را طور رایگان انجام داده است اما پس از ایجاد این چاپخانه بهصورت رسمی کارش را از این آدرس آغاز نموده و از مجرای پوشش محافل خوشی دیگران عاید بهدست میآورد.
بهگفتهی او، در طول یکماه پنج محفل خوشی را فیلمبرادری و ادیت نموده است. خانم محمودی که علاقهی فراوان به این مسلک دارد و طی این مدت تجربهی کافی نیز کسب کرده، توانسته از این مجرا نیازهای روزمرهاش را برآورده کند.
میگوید: "پدر و برادرم عکاسی داشتند و در این عرصه بیشتر تجربه داشتم. نزد آنان آموزش دیدم و فعلا در چاپخانه بهعنوان شریک کار میکنم."
بانو محمودی هر محفل را بر اساس فیصله با مشتری (حد اوسط پنج الی هشت هزار افغانی) فیلمبرداری میکند. این مبلغ هرچند در مقایسه با کار مردان کمتر است اما رضایت مشتریان بیشتری را در قبال دارد، زیرا او یک خانم است و تمام خانوادهها از هر طیف (سنتی، آزاد اندیش...) با حضور او میان خانوادههایشان رضایت نشان میدهند.
خانم محمودی از کارش لذت میبرد زیرا فرهنگ و رسوم مختلف مردم را در محافل شان تجربه میکند، چیزی که شاید خواست اکثریت باشد. اعتماد خانوادهها بر
بعد از لحظاتی گوش سپردن به صدای دلنشین طبیعت و نشستن کنار چشمه، دوباره نزدیک آبشار بر میگردم. در مسیر راه کنار آبشار کوچک، جوان زیبا و خوشمشربی را میبینم که عزم سفر دارد. صبغتالله، ۲۷ ساله و ساکن شهر فیضآباد است. صبغت میخواهد دوباره به فیضآباد برگردد. او امروز را برای تفریح به ولسوالی وردوج و دیدن آبشار آمده است. میگوید: "امروز غرض دیدن این آبشار به ولسوالی وردوج آمدهام. بعد از یک سلسله سفرهای طولانی خواستم این آبشار خروشان را از نزدیک به تماشا بنشینم. با دیدن این آبشار خرسند شدم که وطن ما هم همچو جاهای دیدنی و زیبا دارد. حتا بهتر از دیگر کشورهای دنیا."
او از شهروندان میخواهد که بهجای رفتن به خارج، به همچون جاهای دیدنی وطن به سیاحت بیایند: "پیام من به تمام هم¬وطنانم بالاخص به کسانیکه خارج از کشور هستند، این است که خاص بهخاطر دیدن همچو طبیعت زیبای وطنمان بیایند. تا اینکه به سیاحتهای خارجی رفته، بیایند، ببینند، از طبیعت لذت ببرند و هوای دیگری بگیرند."
به گفته صبغتالله، هموطنان ما میتوانند با سیر و سیاحت به ولسوالیها و مناطق دیدنی کشور، فرهنگ سیاحت و گردشکری داخلی و خارجی را در کشور ترویج بدهند که این باعث رشد اقتصادی و به تصویر کشیدن اماکن دیدنی و شگفتیهای طبیعت کشور ما