
28/08/2025
شهید خیرمحمد خیرخواه؛ سپیداری که در اندراب بالید
نویسنده: برادرش
در تپههای سربهفلککشیده اندراب، جایی که زمستانها با یخِ جانسوز و بهاران با عطر گلهای وحشی عجین است، نامی همچنان در دل کوهها طنینانداز است: خیرمحمد خیرخواه. او که روزی افسر ارتش بود، با سقوط نظام جمهوری اسلامی در ۱۵ اوت ۲۰۲۱، تنِ خسته از سالها خدمت را بهپا کرد و به جبههٔ مقاومت شتافت؛ نه برای قدرت، نه برای شهرت، بلکه فقط برای اینکه «زمینِ مادر» زیر پای بیگانه قرار نگیرد.خیرمحمد در درهٔ اندراب، جایی که حتی پرندگان برای گذر از آن بالهایشان را به جان میخرند، قرارگاهی ساخت با ایمان. با دستهایی خالی اما با دلهایی سرشار از عشق بر وطن، گروهی از جوانان بومی را دور خویش جمع کرد و به آنان آموخت که آزادی ارزشِ جان دادن را دارد. در تاریکترین شبها و سردترین سحرگاهها، او نخستین کسی بود که برای دیدهبانی برمیخاست و آخرین نفری بود که چشم بر هم میگذاشت. «اگر ما نباشیم، فردا تاریخ این دره را با خاک یکسان میکند»؛ این جمله را بارها در گوش رزمندگانش زمزمه میکرد.روز ششم جدی ۱۴۰۱، آسمان اندراب ابری و بوی باروت در هوا پیچیده بود. طالبان با سنگینیِ نیرو و تجهیزات پیشتر آمده بودند تا پرچم سیاه را بر قلههای افتخار این سرزمین بکوبند. خیرمحمد اما ایستاد؛ نه با تانک و نه با توپ، بلکه با همان صدای رسا و چشمانی که از ایمان برق میزد. آخرین پیامش به همرزمانش این بود: «اگر من شهید شدم، مرا در همان جایی که نفس آزادی کشیدم، به خاک بسپارید تا کوهها گواه باشند که این خاک هرگز تسلیم نخواهد شد.»گلولهای که جانش را ستاند، نتوانست نامش را خاموش کند. امروز، وقتی باد از دره عبور میکند، صدای پای او را در دل سنگها میشنویم؛ وقتی شب میرسد، ستارهای در آسمان اندراب میدرخشد که یادآور چشمان روشنِ اوست.برادرم، تو رفتی اما پیامت ماند: مقاومت یعنی ایستادن حتی وقتی پاها میلرزند، شهامت یعنی لبخند زدن در آخرین لحظه، و شجاعت یعنی انتخاب مرگ با عزت بر زندگی با ذلت. تاریخ اندراب هرگز نخواهد گذاشت که نام «خیرمحمد خیرخواه» از برگهایش محو شود؛ چرا که او نه فقط یک فرمانده، بلکه روحِ آزادی این سرزمین است.تا ابد، برادر کوچکت افتخار میکنم بالاییِ شما