04/11/2025
تاجیکان باختند
تاجیکان نه تنها در چهار سال گذشته، بلکه بیست و چهارسال پیش از امروز، هم سیاست را باختند و هم سنگر را. آنچه در این چهار سال اخیر بر همه آشکار شده، در حقیقت نتیجه همان باختهای دیرینه است.
من شخصاً حرمت و احترام فراوانی به فرزند مسعود بزرگ دارم، اما باید پذیرفت که او فرزند مسعود است، نه خودِ مسعود. با تمام تواناییها، شایستگیها و نیت پاکی که دارد، در این چهار سال ثابت شد که او نه در درون تیم خود، نه در میان مردم، نه در سنگر مبارزه، و نه در صحنه سیاست داخلی و خارجی، تأثیر و کاریزمای آمرصاحب مسعود را ندارد و نتوانسته جای او را پر کند.
به باور من، گمان پیروزی با تکیه بر این روایت کهنه و سردرگم، دیگر راهحل مشکلات و بحرانهای سیاسی قوم تاجیک نیست. ادعای "مقاومت بدون جغرافیا" در این چهار سال، به همان اندازه مأیوسکننده است که ادعای ساختن "خراسان" از سوی آقای عبدالعلی فایق در تیکتاک و فیسبوک.
جبهه نظامی موسوم به مقاومت ـ اگر واقعاً وجودی هم داشته باشد ـ امروز در حد نهادهای مدنیای نزول کرده است که در سالهای اخیر چند رفیق آن را میساختند، اما در پایان تنها یک نفر صاحب و مالک آن میشد و از مهر و نام آن فقط در جلسات شعر و مهمانیها یاد میکرد. این جبهه دیگر نه در داخل کشور اثرگذاری دارد، نه در سیاست خارجی.
من نمیدانم راهحل چیست، و این پرسش را باید نخبگان سیاسی تاجیک پاسخ دهند. اما آنچه میدانم و بهروشنی درک میکنم این است که ادامه چنین سیاست و روایتی، مانند نوازش مادری است که تنها میخواهد کودک خود را بخواباند. با این روایت و سیاست، سرنوشت قوم تاجیک بهسوی تباهی کامل میرود. واقعیت این است که تاجیکان در ۲۴ سال گذشته به اندازه کافی باختهاند.
باختهای تاریخی تاجیکان:
۱.باخت زعامت به مأموریت: بیست سال پیش رهبران ملی به کارمندان بیاختیار سیاسی تقلیل یافتند.
۲. خلع سلاح کامل: سلاحشان گرفته شد و در مقابل، همان سلاح به دشمنانشان سپرده شد.
۳. حذف رهبران مجرب: فرماندهان و چهرههای باتجربه در سراسر کشور حذف، تبعید یا نابود شدند.
۴. از میان رفتن پیمانهای سیاسی و اجتماعی با دیگر اقوام و نیروهای همپیمان.
۵. قبیلهسازی و کوچکسازی هویت تاجیکها از طریق پروژههایی مانند تذکره الکترونیکی.
۶. وادار کردن نخبگان به مهاجرت، تنها به جرم مطالبه برابری و نپذیرفتن روایت "قوم برتر و قوم کوچکتر".
۷. تغییر جهت سیاست خارجی و قطع ارتباط با کشورهایی که حامی حضور تاجیکان در ساختار قدرت بودند.
انکار این واقعیتها کمکی به بهبود وضعیت نمیکند. نخستین گام در درمان، شناخت درد است. اگر درد را درک نکنیم، درمانی هم نمییابیم.
فرزند آمرصاحب مسعود بیتردید یکی از چهرههای تأثیرگذار برای وحدت تاجیکان افغانستان است؛ اما اگر او هر نوع تغییر مسیر را رد کند و بگوید "بروید و خودتان گروه بسازید"، این نه راهحل است و نه دوراندیشی. اگر گروهسازی میتوانست ما را نجات دهد، در بیست سال گذشته که آقایان قانونی، حفیظ منصور، امرالله صالح، احمدولی مسعود، جنرال جرأت و صدها تاجیک دیگر گروه و تیم ساختند، باید نتیجهای میداد.
ما دیدیم که "مقاومت دوم" در نخستین روزهای خود، با حضور همین چهرهها و گروهها آغاز شد، اما حتی یک هفته هم تاب نیاورد. در حالیکه آمرصاحب مسعود با امکاناتی بسیار کمتر، در برابر ارتش تمامعیار شوروی سابق و سپس طالبانِ بیرحمتر از امروز، ایستاد و تاب آورد.
اکنون باید از خود بپرسیم: آمرصاحب مسعود چه داشت که ما امروز نداریم؟
ن.ا. کوهین