17/08/2025
گروهی از کویتیها برای عرض سلام و دیدار با آیتالله العظمی سیستانی وارد خانه ایشان شدند، برخی از این افراد از مذهب اهل سنت بودند و برخی دیگر از مذهب شیعه.
وقتی با ایشان دیدار کردند، از حکمت، تواضع و فروتنی ایشان شگفتزده شدند.
یکی از اهل سنت پرسید:
«چطور ممکن است چنین مرد بزرگ و مشهوری که در سراسر دنیا شناختهشده و به عنوان رهبر شیعیان مطرح است، در چنین خانهی تنگ و بسیار سادهای زندگی کند؟ ما همیشه در کشورهای مختلف درباره آقای سیستانی شنیده بودیم که او زعیم شیعیان است. فکر میکردیم حتماً در خانهای مجلل زندگی میکند، املاک و داراییهای زیادی دارد. اما حالا دیدیم در یکی از تنگترین و قدیمیترین خانهها زندگی میکند. با این حال، در این خانه روحی بزرگ و معنوی حاکم است.»
وقتی در دفتر نشستیم، یکی از خادمان وارد شد و از ما با آب و چای پذیرایی کرد. به یکی از مشایخ همراه گفتیم:
«ما، به خواست خدا، توانمندیم و میخواهیم خانهای بزرگ و مناسب برای آقا تهیه کنیم. آیا ایشان قبول خواهند کرد؟»
شیخ پاسخ داد:
«این خانهای که الآن در آن ساکن هستند را ایشان بیست سال پیش اجاره کردهاند.
پیش از این هم در یکی دیگر از خانههای نجف اشرف زندگی میکردند که آن را نیز در زمان زعامت مرجع بزرگ، آیتالله العظمی سید ابوالقاسم خوئی (قدس سره)، اجاره کرده بودند. بعید میدانم آقا این پیشنهاد را بپذیرند. اما به هر حال، با ایشان در میان بگذارید. شاید قبول کنند.»
چشمانمان از اشک پر شد، وقتی فهمیدیم این خانه نه تنها ساده و قدیمیست، بلکه حتی متعلق به ایشان هم نیست، بلکه اجارهایست. تا لحظاتی قبل، فکر میکردیم این خانه قدیمی ملک شخصی ایشان است، اما حالا فهمیدیم که اجاره کردهاند.
پس تصمیم گرفتیم این پیشنهاد را به خود آقا ارائه کنیم. وارد سخن شدیم، و ایشان با ما به گرمی برخورد کردند، با ما سخن گفتند، ما را نصیحت کردند و فرمودند:
«کشور کویت بخشی از ماست. مردم آن تحت پرچم حق، تحت پرچم اسلام هستند.»
وقتی سخنانشان تمام شد، گفتیم:
«حضرت آقا ، ما درخواستی از حضرتعالی داریم، آیا اجازه میفرمایید بیان کنیم؟»
فرمودند:
«من در خدمت شما هستم، بفرمایید. انشاءالله حاجتتان روا شود.»
گفتیم:
«سیدنا، شما مرجعی هستید که مقلدین بسیاری دارید و نگاه جهانیان به سوی شماست. مناسب نیست که در چنین خانهای زندگی کنید. آیا هدیه ما را میپذیرید که خانهای بزرگ و مناسب در نجف اشرف برایتان تهیه کنیم؟»
ایشان با گشادهرویی و لبخندی پاسخ دادند:
«هدیه شما، انشاءالله، خیر و برکت است. اما من نمیخواهم چیزی از این دنیا را برای خودم داشته باشم. از وقتی که در سال ۱۹۵۰ وارد عراق شدم ـ که بیست ساله بودم ـ حتی تابعیت عراقی هم نگرفتهام.
من میدانم که در کشور کویت هنوز فقرا و نیازمندانی وجود دارند، بهخاطر جنگهایی که رژیم طاغوت گذشته به راه انداخت. من هدیه شما را رد نمیکنم، انشاءالله، بلکه آن را میپذیرم، اما به این شرط که آن را برای دیگران از برادران و فرزندان نیازمندم خرج کنید، چون آنها از من به این هدیه نیازمندترند.
من خدای متعال را به خاطر این نعمت شکر میگویم، و این خانهای که من و فرزندانم در آن هستیم، انشاءالله ما را بس است.
«و من میخواهم در کنار فقیرترین فقرا در عراق باشم؛ در سرزمین اهلبیت علیهمالسلام، و جایگاه خلافت امام علی بن ابیطالب علیهالسلام.
و زمانی که خانه را ساختید و آن را به فقرا تحویل دادید، بدانید که من هدیهی شما را پذیرفتهام.
و از خداوند میخواهم که شما را از ثابتقدم در دین قرار دهند.»
سپس دستان خود را بلند کردند و چنین دعا فرمودند:
«خدایا، ایشان را موفق بدار، خدایا از آنان بپذیر، خدایا ایشان را حفظ کن، خدایا دستشان را بگیر و به سوی دین حقیقیات هدایت فرما،.و...
و زمانی که ایشان سخنان خود را به پایان رساندند، زبانهای ما از پاسخ دادن ناتوان شد؛ بلکه این بار اشکهای ما گواه بزرگی آن لحظه بودند.
پس گفتیم:
«شنوا و مطیع هستیم، سیدنا. انشاءالله هر آنچه فرمودید، در نزدیکترین زمان ممکن تحقق خواهد یافت.»
و وقتی به کشور خود بازگشتیم، آن یک خانه تبدیل به ۱۰۰ خانه برای فقرا شد.
همه مردم با ما همکاری کردند و در مدت کوتاهی، خانهها ساخته شدند و میان فقرا و نیازمندان توزیع گردیدند؛ همهی اینها به برکت آیتالله العظمی سیستانی (دام ظله الشریف)، و دعای ایشان و تواضعشان بود.
ما با دفتر ایشان تماس گرفتیم تا اطلاع دهند که کار به پایان رسیده است، و پاسخ مرجعیت دینی عالیقدر این بود:
«من میدانم که آنها کار را کامل کردهاند، زیرا اعتماد من به آنها زیاد است. خداوند این کار بزرگ را از ایشان قبول کند.»
پ.ن
کپی از مصطفی حسینی