26/09/2025
در سایهی تاریخ، در آستانهی بیداری ایرانشهر
تا جهان در مدار خرد ایرانی نچرخد، روزگاری خوش نخواهد دید.
آن آرامش، برابری و شکوفایی که در سرزمینهای تحت حکومت ایرانیان پدید آمد، چنان حسادتی در دل یونانیان و رومیان برانگیخت که به تاخت و تاز برخاستند؛ سوزاندند، بردند و ویران کردند.
سرزمینهای میان دو امپراتوری ایران و غرب، از آناتولی تا شام، بدل به میدانگاه خون و آتش شده بودند.
مرزهایی که نه تنها جغرافیایی، بلکه تمدنی بودند.
تکلیف این سرزمینها قرنها نامشخص ماند تا اینکه ناگاه از حجاز، عربهای تازی حمله کردند؛ با پشتیبانی اطلاعاتی و نظامی همان غربیان، و البته یهودیان که از روزگار خشایارشا بزرگ، در خدمت غرب بوده و هستند، کسانیکه امروزه به یک سرزمین پر دردسر دلخوش کرده اند بی آنکه بدانند در عمل بازیچه دست غربی ها شده اند. پایگاه غرب علیه تمدن ایرانی شده اند.
این پدیده نو نیست، اما باید بیپرده به نسل جوان گفته شود.
در آن خلأ تاریخی که مورخان آن را «دو قرن سکوت» نام نهادهاند، مرزهای تمدنی ایران و غرب، به دست تازیان نوظهور افتاد. عثمانیان، که در قسطنطنیه، پایتخت روم شرقی، و امروز استانبول، به نام عثمان جنگیدند، خون ریختند و غارت کردند. کردهای ایرانیتبار، که هزاران سال در دفاع از مرزهای ایرانشهر ایستاده بودند، ناگاه خود را در بندِ دشمنی ناشناخته یافتند. دشمنی که ما را بین شیعه و سنی تقسیم کرد.
برای غرب، شکست تمدن ایرانی نه یک حادثه، که یک هدف تاریخیست. این سخن را هیچگاه از یاد مبرید.
و با آنکه قرنها گذشت، خیزشهای پیدرپی سرداران ایرانی از بابک خرمدین تا مازیار، از مرداویچ تا اسماعیل سامانی و رادمان پورماهک در سراسر فلات ایران، آتشِ مقاومت را زنده نگه داشت. تا آنکه شاه اسماعیل صفوی برخاست و پس از او شاه عباس یکم، آنگاه غرور ملی ایرانیان آهسته آهسته، جان دوباره گرفت.
ناگهان نادر از دل تاریخ درآمد، با آن گرز و آرنگ مشهورش لرزه بر اندام غرب و دشمنان دیرینهی ایران انداخت.
آن نیای پرافتخارمان، با کشورگشاییهایش، امید به فتح جهان و گسترش عدالت در سراسر سرزمینهای اهورایی ایرانی را در دلها دوباره زنده کرد.
این سطور را نه برای تو که اکنون میخوانی، که برای نسلهایی مینگارم که هنوز نیامدهاند
تا پارههای تنِ ایرانشهر از دیاربکر تا پنجاب، از رود جیحون تا بحرین به یک پیکر واحد بدل نشوند، هیچیک از ما طعمِ روزگارِ خوش را نخواهیم چشید.
این درد مشترک، جدا جدا درمان نمیشود
پس باید ایستاد؛ با اقتدار، با آگاهی، و با ایمان به آنچه بودیم و آنچه میتوانیم شد. ادامه...