
06/08/2025
فرقی نمیکند؟ چگونه میتوانست لب بگشاید و فرق عظیم را توضیح دهد؟ «عشق» مسئولی بود که اجابت نمیکرد، مسئولیتی بود که از پذیرفتنش سر باز میزد، تقاضایی بود... وقتی کودکی بود مادرش چه بسیار این کلمه را به کار برده بود، به تهدید سارقی مسلح میمانست: «دستهایت را بالا ببر وگرنه...» همیشه در عوض چیزی خواسته میشد: اطاعت، معذرتخواهی، بوسهای که آدم تمایلی به دادنش نداشت. شاید پدرش را بیشتر دوست میداشت زیرا او هرگز نه این کلمه را به کار برده و نه چیزی خواسته بود. تنها تکبوسهای را بر اسکلۀ آسونسيون به یاد میآورد و آن هم از آن نوع بوسهها بود که مردی به مرد دیگر میدهد.
مثل بوسهای رسمی بود که توی عکسها دیده بود ژنرالهای فرانسوی پس از دریافت مدال میدهند. بوسهای که هیچچیز نمیخواهد. پدرش گاه به موی او چنگ میزد یا دستی به سر و صورتش میکشید. عبارت انگلیسی «دوست قدیمی» نزدیکترین ابرازی بود که از مقولۀ تعزیز بر زبان پدرش جاری شده بود.
□ کنسول افتخاری، گراهام گرین، ترجمۀ احمد میرعلایی، نشرنو، چاپ سوم ۱۴۰۴، قطع رقعی، جلد شومیز، ۳۵۸ صفحه، ۴۳۰.۰۰۰ تومان، #ازکتاب.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
| nashrenow.com