Golden Steps بهترین ویدیو ها و بهترین داستان های واقعی

هشدار برای 🔴 مناطق اطراف گسل چمن و کنر؛👈ننگرهار، لغمان، کابل (پغمان)، نورستان، بدخشان، کاپیسا و پروان هوشیار باشید.▫️تغی...
05/09/2025

هشدار برای 🔴 مناطق اطراف گسل چمن و کنر؛

👈ننگرهار، لغمان، کابل (پغمان)، نورستان، بدخشان، کاپیسا و پروان هوشیار باشید.

▫️تغییرات جیو فیزیک بزرگی در منطقه در پیش است، بر طبق آخرین دیتا علم جیوفیزیک گرایش زلزله شناسي وضعیت جیو فیزیک منطقه ما چنین است؛

▫️صفحه عربستان در جهت مخالف صفحه اوراسیا (جنوب شرق به سمت شمال شرق).
▫️صفحه هند در جهت‌ مخالف صفحه اوراسیا (جنوب به سمت شمال)
در حال تحرک بی سابقه ای یکدیگر در جهات مختلف است، مرکز این کشمکش و تحرک برای اکنون گسل چمن و کنر میباشد.

👈 این وضعیت زلزله ها و پس لرزه ها تا ۱ الا ۲ ماه برای این مناطق ادامه خواهد داشت.

راه حل بشری برای جلوگیری از فاجعه این تحرکات:
▫️شناسایی منطقه شکست جدید گسل
▫️اندازه گیری مقاومت زمین محل شکست گسل
▫️انفجار غول آسای محل تجمع انرژی گسل
▫️ویا آب گیری عظیم محل تجمع انرژی گسل

با این راه حل ها می توانیم انرژی فاجعه بار گسل و تحرکات صفحات را به تاخیر ویا عمل لعزش یک صفحه را به صفحه دیگر آسان کرد، که این امر برای کشور ما متاسفانه با تکنالوژی های موجوده امکان پذیر نیست.

☝️

26/08/2025

چی خوب واقعیت را بیان کرده

With Nazira Karimi Journalist – I just got recognized as one of their rising fans! 🎉
25/08/2025

With Nazira Karimi Journalist – I just got recognized as one of their rising fans! 🎉

مژده به متقاعدین
24/08/2025

مژده به متقاعدین

23/08/2025

کمپاین!
باید هر دواخانه بعد از فروش دوا قیمت فروش را نوشته و تاپه نماید تا در صورت قیمت فروشی باید پاسخگو باشد!

نوت: اگر موافق هستید شییر کنید تا مستقیم به گوش مسوولان برسد.

از خانه شوهرم فرار کردداستان واقعیقسمت اولزندگی من همیشه ساده بود. در یک کوچهٔ خاکی، با خانه‌های گلی که بوی نان تازهٔ ما...
22/08/2025

از خانه شوهرم فرار کرد
داستان واقعی
قسمت اول

زندگی من همیشه ساده بود. در یک کوچهٔ خاکی، با خانه‌های گلی که بوی نان تازهٔ مادرها از صبح تا شام در آن می‌پیچید. صبح‌ها وقتی از خواب بیدار می‌شدم، صدای اذان از مسجد کوچک محله و بع‌بَع گوسفندهای همسایه اولین چیزهایی بود که می‌شنیدم.
پدرم مرد آرامی بود. سخت‌گیری بی‌جا نمی‌کرد، ولی عقیده داشت که دختر وقتی به یک سن خاص برسد، باید خانهٔ شوهر برود. برای او این یک قاعدهٔ زندگی بود، مثل طلوع و غروب آفتاب.

مادرم هم همیشه می‌گفت:
– «دختر جان، زندگی زن وقتی کامل میشه که خانهٔ خودش را داشته باشه.»
و من فقط سر تکان می‌دادم. نه مخالفت می‌کردم، نه آرزوهای بزرگ دیگری داشتم. اما ته دلم، یک رویای کوچک بود: کاش یک روز کسی پیدا شود که فقط به خاطر دل من، نه به خاطر رسم و رواج، با من زندگی کند.

سال‌ها گذشت و من بزرگ‌تر شدم. در کوچه ما، هر از گاهی صدای دف و دهل عروسی می‌آمد و دخترها و پسرها یکی یکی خانهٔ بخت می‌رفتند. بعضی‌شان خوش بودند، بعضی‌ها بعد از مدتی برمی‌گشتند خانهٔ پدرشان. ولی همیشه می‌شنیدم که مردم می‌گفتند:
– «زن باید بسازد، حتی اگر خوش نباشه.»
این جمله برایم مثل یک قانون نانوشته بود که نمی‌توانستم به چالش بکشم.

یک روز عصر، پدرم مرا صدا زد. در حویلی نشسته بود و چای می‌خورد. گفت:
– «عزیزه، خواستگار آمد. خانواده‌ش را می‌شناسم. پسر خوب است، کار و بار دارد. وقت شوهرت رسیده.»
قلبم کمی تند زد، اما حرفی نزدم. لبخند کمرنگی زدم و رفتم داخل.

چند هفته بعد، همه چیز آماده شد. خانه را چراغان کردند، زنان محل مشغول آماده‌سازی لباس‌ها و وسایل بودند. مادرم با هیجان چادر سفیدم را امتحان می‌کرد.
شب عروسی، خانهٔ ما پر از صدا و رنگ بود. موسیقی محلی می‌نواختند، دخترها در اتاق می‌رقصیدند، مردها در بیرونی با هم می‌گفتند و می‌خندیدند.
همه خوش بودند… جز من.

از همان لحظه‌ای که وارد تالار شدم و نگاه شوهرم را دیدم، یک حس سرد در دلم نشست. نه اینکه بد نگاه کند، نه… ولی انگار هیچ جرقه‌ای نبود. نه برق شوق، نه گرمای علاقه.
کنارم نشست، چند کلمهٔ کوتاه گفت، بعد سکوت کرد. حتی وقتی مردم از ما عکس می‌گرفتند، لبخندش مصنوعی بود.

شب اول، وقتی به خانهٔ او رفتیم، همه چیز برایم غریب بود. دیوارهای سفید، اتاق مرتب، اما هیچ حس زندگی. او با من مثل یک مهمان محترم رفتار کرد، نه مثل زنی که تازه عروسش شده باشد

ادامه دارد

سمیرا، دختری که از کودکی قربانی خشونت و تجاوزهای جنسی پدرش شده، در حکایتی تلخ از شکنجه، تهدید و تنهایی‌اش می‌گوید؛ داستا...
21/08/2025

سمیرا، دختری که از کودکی قربانی خشونت و تجاوزهای جنسی پدرش شده، در حکایتی تلخ از شکنجه، تهدید و تنهایی‌اش می‌گوید؛ داستانی از دردی که نه‌تنها از دست یک پدر ظالم، بلکه از نبود حامی و بی‌رحمی زنده‌گی سرچشمه می‌گیرد. او اکنون بی‌پناه و در عذاب، چشم‌انتظار روزی است که صدایش شنیده شود و سرپناهی پیدا کند. او می‌گوید که پس از تحمل سال‌ها تجاوز و شکنجه، ناگزیر خانه را ترک کرده و اکنون بی‌سرپناه و درمانده، تنها آرزویش این است که صدایش شنیده شود. سمیرا از تمامی رسانه‌ها و نهادهای مدافع حقوق بشر می‌خواهد که به دادش برسند و جانش را نجات دهند. به‌دلیل تهدیدات امنیتی، نام «سمیرا» مستعار است و مکان دقیق زنده‌گی او نیز در گزارش ذکر نشده است.

سمیرا می‌گوید که از ۱۲ تا ۱۶ ساله‌گی، بارها از سوی پدرش مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است. او می‌افزاید که این خشونت‌ها تنها به تجاوز محدود نبوده، بلکه در این مدت، پدرش او را شکنجه و لت‌وکوب نیز می‌کرده است.

سمیرا می‌افزاید که پس از افشای حقیقت، پدر و برادرش او را تهدید به مرگ کرده‌اند، و به همین دلیل ناچار شده خانه را ترک کند. او اکنون بی‌سرپناه است و در میان مرگ و زنده‌گی دست‌وپنجه نرم می‌کند.

این دختر همچنین روایت می‌کند که وقتی تنها هشت سال داشت، مادرش به‌شکل مرموزی به قتل رسید. به گفته‌ او، پدرش بارها مادرش را شکنجه می‌کرد و خواهرانش می‌گفتند که هیچ‌گاه چهره یا اعضای بدنش را بدون آثار کبودی و زخم ندیده بودند.

این دختر می‌گوید که درد و رنج مادرش را به ارث برده و از وضعیت ناگوار زنده‌گی در کنار پدرش شکایت دارد. به گفته سمیرا، پدرش بارها به او تجاوز کرده و هر بار که مقاومت نشان داده، شکنجه و لت‌وکوب شده است.

سمیرا می‌گوید: «سال ۱۳۹۶ بود که مادرم کشته شد. وقتی خواهرهایم و پدرم به حوزه رفتند، جسدش را تحویل گرفتند. پدرم هیچ‌کاری نبود که در حق مادرم نکرده باشد. آن‌قدر او را شکنجه می‌کرد که تمام بدنش کبود شده بود.»

این دختر می‌گوید: «بعد از مرگ مادرم، مسوولیت مراقبت از برادرم را برعهده گرفتم و به‌جای ادامه درس، تمام تلاشم را برای رسیده‌گی به او گذاشتم. اما پدرم مرتب به من دست‌درازی می‌کرد. نمی‌توانم توضیح بدهم که چه رفتارهای وحشتناکی داشت. سکوت می‌کردم، چون می‌ترسیدم مرا بکشد. وقتی بزرگ‌تر شدم، شب‌ها به بسترم می‌آمد؛ خودم را به خواب می‌زدم به امید این‌که شاید خجالت بکشد. اما او وانمود می‌کرد که من متوجه تجاوزش نمی‌شوم. هر بار که مقاومت می‌کردم، مرا به شدت شکنجه می‌کرد.»

سمیرا می‌گوید: «در مکتب به اندازه‌ای به فوتبال علاقه داشتم که هیچ دختری مثل من نبود. در ساعت سپورت همیشه فوتبال بازی می‌کردم و هم‌صنفی‌هایم زیاد تشویقم می‌کردند. پدرم وقت مسابقه فوتبال مرا دید پرسید کجا تمرین می‌کنی؟ می‌گفت دختر و فوتبال؟ تو چرا فوتبال بازی می‌کنی؟»

این دختر می‌گوید: «پدرم همیشه به من طعنه می‌زند که دختر فلان کس فلان‌جا رسیده، اما تو هیچ کاری نکردی. در حالی که آن دختر با حمایت پدر و مادرش پیش رفت، اما تو… تو به من تجاوز کردی، تو پدر نیستی. از وقتی مادرم از دنیا رفت، پدر و برادرم که معتاد است، هرچه خواستند سرم آوردند. نمی‌توانم وضعیت خودم را درست بیان کنم. دو روز می‌شود که فقط یک لقمه نان خورده‌ام. نمی‌دانی چقدر درد می‌کشم و چقدر تنها هستم.»

سمیرا خطاب به پدرش می‌گوید: «در مورد مرگ مادرم سکوت کردم، اما درباره شکنجه‌هایی که خودت بر من روا داشتی، نمی‌توانم ساکت بمانم. شما هیچ شرمی ندارید. پدرم همیشه می‌گوید که تو حق دختری‌ات را ادا نکردی. تو کی هستی که از شرم حرف بزنی؟ روزهایی که زیر شکنجه‌های تو بودم، بغضم ترکید و گریه‌های زیادی کردم. خدایا چرا هیچ‌کس نیست که دردهایم را به او بگویم.»

این دختر اکنون در یکی از ولایت‌های شمال کشور در وضعیتی دشوار به‌سر می‌برد و خواهان سرپناهی امن است؛ جایی که در آن دوباره مورد خشونت قرار نگیرد و صدایش شنیده شود.
او حتا برای رهایی از چنگال پدرش به طالبان نیز عریضه داده، اما تا کنون پاسخی دریافت نکرده و تنها به او گفته شده که موضوع را پی‌گیری خواهند کرد

این مرو از کدام ازین  ګزینه ها استفاده کند
19/08/2025

این مرو از کدام ازین ګزینه ها استفاده کند

14/08/2025

از نظام کنونی بعد از ۴ سال شما چند فیصد راضی هستید، و به چی دلیل راضی یا نا راضی؟ 🤔

ذداستان واقعیقسمت دومولی نمیفامیدم چه قسم برش بگویم موبایل هم نداشتم ولی دگه راه بلد نبودم هرچی فکر کردم هیچ راه به فکرم...
08/08/2025

ذداستان واقعی
قسمت دوم

ولی نمیفامیدم چه قسم برش بگویم موبایل هم نداشتم ولی دگه راه بلد نبودم هرچی فکر کردم هیچ راه به فکرم نامد.تصمیم گرفتم اول شماره شه بگیرم باز یک موبایل پیدا میکنم. رفتم پیش خواهرش گفتم موبایل مادرم کردت نداره پدرم هم وظیفه اس چون صرف پدر و مادرم موبایل داشت مه و خواهر برادرهایم نداشتیم او وقت موبایل داشتن اقه عام هم نبود خوب به خواهرش گفتم مریض هستم امروز مکتب رفته نمیتانم به معلم ما زنگ میزنم موبایل شه گرفتم نام نوید ره پیدا کردم شماره شه گرفتم حال غم ای ماند که موبایل از کجا کنم و چطو با نوید گپ بزنم فردایش رفتم مکتب، دوستم که در یک چوکی می نشستیم نامش نرگس بود صد دل را یک دل کردم درباره نوید برایش گفتم اول زیاد سرم قهر شد نسبت به مه دوسال کلان بود اما زیاد دختر هوشیار بود زیاد نصیحتم کرد اما مه برش در باره نوید گفتم که چقدر دوستش دارم و وقتی میگفتم گریان میکردم. دلش غصه کرد فهمید که عاشق اش شدیم گفت حال چی میکنی گفتم میخایم برش بگویم نرگس گفت دیوانه نشو شقایق چه قسم میگی برش بیازو نوید هیچ در قصه تو نیست او را ببین خودت را ببین اصلابرت اهمیت نمیته سرت ریشخند خواهد زد گفتم تشکر نرگس جان تو همیتو دوست هستی به جای که دلداری بتی یک راه حل بگویی که دردم آرام شوه دگه هم سر زخمم نمک میپاشی نرگس گفت مه به خوبی ات میگم گفتم اگر به خوشی مه فکر میکنی پس لطفا بان از موبایل ات برش یک مسج کنم و گپ دل مه بگویم نرگس زیاد قهر شد گفت تو چی میگی اگه نامزدم بفهمه که به یک بچه بیگانه از شماریم مسج کردیم قهر میشه گفتم نرگس جان صدقه ات شوم نامزدت بیازو در خارج است تا تو نگویی از کجا میفهمه باز تو خو مسج نمیکنی مه میکنم گفتم خیر است نرگس جان خواهرت میموره همی گپ دل مه بگویم بعدش هرچی شد بلایم در پس اش فقط هیمتو با گپ دلم نمورم. بلاخره به سختی قانع اش کردم گفت فردا موبایل مه میارم تا فردا شود نه خوابم برد شب و نه دلم میشد چیزی بخورم زیاد استرس و هیجان داشتم. فردا شد و نرگس موبایل شه آورد وقت رخصتی رفتیم پیش مکتب یک برگر فروشی بود اونجه رفتیم بر نوید مسج کردم دست هایم زیاد میلرزید ضربان قلبم زیاد تیز میزد زیاد حس عجیب داشتم نمی فهمیدم چی بگویم فقط گفتم ( سلام نوید نمیدانم چی بگویم و نمیتانم نامم را بگویم ولی همین را میخایم بدانی که از وقتی دیدیم ات عاشق ات شدیم خیلی دوستت دارم نوید).
فقط همین را نوشتم پیش از فرستادن اش چندین بار پاک کردم باز نوشتم باز پاک کردم باز نوشتم آخر نرگس گفت سرما شام میکنی زود کو خلاص کو دیر میشه همی پیام را که فرستادم 5 دقیقه گذشت که از شماره نوید زنگ آمد حال هردوی ما حیران هسیتم چی کنیم جواب بتیم یانی. نرگس به مه میته موبایل را میگه بگیر حال خودت جواب بتی مه پس موبایل را به نرگس میتم میگم صدایمه شاید بشناسه نرگس سرم قهر شد گفت یا جواب بتی یا شماره شه بلاک میکنم باز پیش مه دیگر نوید نگویی. نوید چندین بار زنگ زد بلاخره جواب دادم گفتم ( بلی سلام، نوید زیاد به نرمی گفت کی هستین پیام فرستادین گفتم یکی هستم نمیتانم نامم را بگویم گفت کی هستی چرا او پیام فرستادی گفتم گپ دلم گفتم) همین را گفتم دیگر گپ زده نمیتانم خداحافظی کردم و قطع کردم. باز زنگ زد جواب ندادیم باز زنگ زد اوکی کردم گفتم موبایل مه نیست دیگر زنگ نزن. دیگر زنگ نزد. رفتیم خانه سه روز گذشت نه از نوید خبری شد و نه مه دیگر تانستم همرایش گپ بزنم. روز چهارم مکتب رفتم نرگس گفت دیشب نوید مسج کرده بود که میخایم بیشتر بشناسم ات وقتی جواب ندادم زنگ زد بگیر جواب اش را بده بگو دیگر زنگ نزنه. باز رفتیم برگرفروشی زنگ زدم به نوید نام مه دروغ گفتم گفت مرا چطور میشناسی گفتم ترا زیاد دیدیم و خوب میشناسم. خلاصه همیتو سوال ها میپرسید دیدیم دیر میشه خانه به تشویش میشن گفتم دگه گپ زده نمیتانم باید بروم گفت چرا در مورد موبایل برش گفتم که از خودم نیست گفت چه وقت باز گپ زده مسج میکنی گفتم فردا همی وقت.
چند روز گذشت نرگس موبایل شه میاورد از طالع ما دوست اش در تلاشی بود پیش او تلاشی میداد تیر میشد و همیتو چند روز پیام کردیم بعض گپ ها را در مورد خود برایش گفتم مثلا نام مکتب و ای که صنف چند هستم چند روز گذشت برم جالب بود نوید زیاد دوستانه گپ میزد با خود فکر میکردم مرا نمیشناسه چطور ایتو گپ میزنه. چند روز تیر شد نرگس گفت دیگر نمیتانه موبایل خود را بیاره گفت مادرم متوجه شده سرم قهر شد فکر کرد بخاطر نامزدم میارم مویابل مه گفت به نامزدت میگم در وقت مکتب ات مسج نکنه گفت اگر نامزدم هم خبر شوه قهر میشه چون صرف شب گپ میزنیم. گفت امروز به نوید بگو و خلاص ای داستان را. زیاد جگرخون شدم یعنی دیگر نمیتانم همرایش گپ بزنم ولی مجبور بودم نمیتانستم نرگس را به خاطر خود به خطر بیاندازم و همو روز به نوید گفتم که دگه گپ زده نمیتانیم.

یک قسمت تحفه پسان نشر میشود به شرط که لایک کمنت کنین

میرویس عزیزی ۵۰۰ میلیارد دالر سرمایه دارم ..بزرگترین سرمایه دار جهان ایلان ماسک ۴۰۱ میلیارد دالر سرمایه دارد .
07/08/2025

میرویس عزیزی ۵۰۰ میلیارد دالر سرمایه دارم ..

بزرگترین سرمایه دار جهان ایلان ماسک ۴۰۱ میلیارد دالر سرمایه دارد .

ที่อยู่

Amphoe Tak Fa

เบอร์โทรศัพท์

+93770022038

เว็บไซต์

แจ้งเตือน

รับทราบข่าวสารและโปรโมชั่นของ Golden Stepsผ่านทางอีเมล์ของคุณ เราจะเก็บข้อมูลของคุณเป็นความลับ คุณสามารถกดยกเลิกการติดตามได้ตลอดเวลา

ติดต่อ ธุรกิจของเรา

ส่งข้อความของคุณถึง Golden Steps:

แชร์