Golden Steps بهترین ویدیو ها و بهترین داستان های واقعی

*خاله جانم از من حامله شد و حالا دو طفل دارد*😔😢ارسال کننده ممبر های صفحه *قسمت اول*عرض سلام دوستان زبير هستم ٢٦ساله ولاي...
20/03/2025

*خاله جانم از من حامله شد و حالا دو طفل دارد*😔😢

ارسال کننده ممبر های صفحه

*قسمت اول*

عرض سلام دوستان زبير هستم ٢٦ساله ولايت كابل زنده گي ميكنيم يك خاله دارم همسن خودم هست شش سال شده بود كه عروس كرده بود اما خانه اش اولاد نميشد چندين بار پاكستان و هند رفته بودن اما هر قدر كه تلاش كردن فايده نداشت هروقت خانه ما مي آمد زياد جيگرخوني ميكد البته بخاطر همسن بوديم همراه مه تقريبا عادي بود وقت جيگرخوني ميكد مه بغلش ميكدم دل داري اش ميدادم همرايش شوخي و مزاق ميكردم تا همو غم و غصه اش از يادش بره .يك روز ساعت چهار بجه بود از وضيفه بر آمدم طرف خانه ميرفتم كه مادر جانم زنگ زد گفت زبير بچيم خاله مرضيه ات آمده كمي سودا بر شب بيار بعد از اي كه سودا گرفتم چند دانه چپسك انرژي و بسكيت هم گرفتم چون خاله جانم چپسك و انرژي ره زياد خوش داشت وقت داخل خانه شدم خاله مرضيه ام همراه مادرم قصه داشتن داخل شدم و سلام دادم مادرم سودا ره گرفت مرضيه خاليم خنده كد گفت زبير ده او پلاستك چي اس كه ده پشت سرت پت كدي گفتم انرژي و چپسك اس مثل طفل ها خوشحالي كد گفت حتما به مه آوردي به شوخي برش گفتم ده همي خيال باش به خودم آورديم اما اگه يك ماچ بتي شايد يك دانه اش برت بتم چون ايقسم شوخي ها زياد ميكديم خنده كد گفت بيا دوتا ماچ ميتمت مام رفتم دوتا ماچ كدمش بعدش پلاستك برش دادم .مرضيه خنده كد گفت زبير خوب اس كه دوكان نداري اگه نه دخترا و زنها به يكي دوتا ماچ تمام سودا دوكانت ميبردن به شوخي گفتمش باز اوهم اگه دختر مثل خاله جانم مقبول ميبود شايد تمام دوكان ازم ميبرد.شب همي قسم به شوخي و مزاق گذشت فرداش خاليم دوباره به خانه خود رفت .چند روز بعد ديدم كه باز خاليم آمده همراه مادرم قصه داره تا شام شيشت بعدش گفت مه ميرم چون شام بود گفتم خاله صبر كو مه ميرسانمت خوب موتر كشيدم و حركت كرديم طرف چهره خاليم ديدم گفتم خاله چرا به تشويش هستي....

ادامه نشر کنم

*بلــــــــــی🤍🤭♥️*
*نخیـر🥲💔😩*

قسمت سوم به اول بد کردم به خاهرم بد شد 💔خب ازش یک معذرت خاهی کردم برش زنگ زدم گفتم بیا انلاین شو امد بازم معذرت خاهی کرد...
17/03/2025

قسمت سوم

به اول بد کردم به خاهرم بد شد 💔

خب ازش یک معذرت خاهی کردم برش زنگ زدم گفتم بیا انلاین شو
امد بازم معذرت خاهی کردم بخشید باز گفت ساحل ما همدیگر خوده دوست داریم درس هایت هم کم مانده از لحاظ اقتصادی هم مشکل ندارین پس بیا خاستگاریم خدای نکرده پدرم شان خبر بشن مره میکشن بیا نامزد بشیم به خیال راحت حرف بزنیم دگه باز هر وقت که عروسی کردیم منتظر میمانم ساحلم
ای گپشه که دیدم گفتم متوجه استی چی میگی مه هیچ وقت با دختر فیسبوکی عروسی نمیکنم یک دوست دختر زیادش دوسال میمانه نیکه بری کتش عروسی کنی 🤬

برم زنگ زد قط کردم دباره زنگ زد مام جواب ندادم
گفت ساحلم نکن ایقسم بیبین مه چقدر عاشقت استم وایس ماند خیلی گریه داشت ولی من دلم سنگ یک ذره هم خاطرش ناراحت نشدم 💔
بلاکش کردم گفتم تمام توره راهت مره راهم
کاش دستم میشکست اما ایقسم نمیگفتم 😭💔
ده ایمو تلگرام واتساپم انستا مسج میماند بلاکش میکردم
کتبی مسج داده شماره اش هم بلاک کردم پیش خود میگفتم دختر بیحیا میخایه سرمه خوده بزنه
گوشی خوده ماندم خابیدم
فرداش بازم از شماره مادرش مسج کرده بود خیرس بکش از بلاک حرف بزنیم
رفتم د واتساپ برش مسج ماندم گفتم یکبار دیگه برم مسج بانی عکس هایت تیت میکنم دختر چشم سفید او آنلاین نبود.
مام آفلاین شدم نزدیک عروسی بیادرم بود تیاری هموره داشتیم قرار بود دو روز بعد هم خودش بیایه مام همرای مادرم و خاهرم ده خریداری کمک میشدم یک زره هم ملالی یادم نبود از مه عشق نه هوس بیش نبودع 💔
شام خانه امدیم یکبار یادم امد رفتم آنلاین شدم که یه عالمه حرف چرت برم زدع بود گرچه همش راست بود
(بیغیرت مه تو ره آدم فکر میکردم مه واقعآ عاشقت بودم به چی مشکلات مه انتظارت ره داشتم ولی تو بی غیرت
الهی کاری که با مه کردی همرای مادرت خاهرت دختره زنت بشه)
خونم به جوش امدی ایقسم حرفای اوره دیدم خاستم مسح بدم دیدم بلاکم کرده فیس انستا همه چیز شه خراب کرده
از بس عصبانی بودم نفهمیدم چی کار میکنم چندین عکسش و شماره اش شماره مادرش ره در گروپ انداختم گفتم دوستا اینه لیزا خوب مال اس از دستش نتین💔💔💔

نیم ساعتی نگذشته بود که کمی عصابم ارام شد و از کاری که کرده بودم پشیمان شدم💔😭
زودی ان شدم خاستم دباره دلیت کنم عکس های ملالی ره ولی نه خیلی دیر کرده بودم وقتی داخل صفحه چت گروپ شدم همه رشخندی داشتن بالا مسج هاره دیدم که پسرا حرفای زشت خراب گفته بودن ده عکس صدقه شوم چی و چی زودی دلیت کردم ولی خیلی دیر شده بود چون بعضی از دخترا شاید پسرا هم سیف کرده بودن عکس ملالیم ره
مه گفتم برو دیگه دلیتش کردم خابیدم صبح شد و برادرم از ایران امد قرار شد هفته اینده یک شنبه عروسی اش باشه و یک ماهی پیش ما بمانی دباره برن با خانمش ایران همه مان مصروف محفل خریداری بودیم ملالی ره کلان فراموش کرده بودم گفتم دیگه تمام شده ما جدا شدیم 💔

روزا گذشت صبح قرار بود عروسی باشه خیلی خسته بودم امدم اطاقم دراز کشیدم گوشیمه گرفتم و به دوستم که برم نزدیک و هم همصنفی پوهنتونم بود خیلی پسر خوب بود نامزد بود زنگ زدم احوال پرسی کردم رامش گفتم فردا باید عروسی بیایه کمی حرف زدیم قط کردیم رفتم ده فیسبوک بازم همی بچا دخترا کال بودن حوصله گپ زدن نبود جاین نشدم مگم مرم یک رنگ انوایت میزدن از فیس برامدم
امتو تا او بالا ویدیو میدیدم که یک ویدیو ره دیدم قلبم داشت محکم محکم میزد عکس ملالی بود که پهلویش عکس یک پسر بود یک اهنگ هندی عاشقانه سرش بود
دفعتا کمنت های ویدیو ره خاندم و کمنت ماندم گفتم ای دختر از کجا مشناسی عکسش پیش تو چی میکنه؟

مه خر خو فکر نمیکدم که مه باعث تیت شدن عکس ملالی شدیم به ای فکر بودم که حتما همرای ای بچه هم جور است 💔
که بعد چندقه امد جواب داد او بچه گفت مه نمشناسم ای ویدیو دیدم خوشم داد مام پست کردم

عصابم خراب شد گفتم گ. ه میخوری وقتی نمشناسی که ویدیو پست میکنی
خنده کرد گفت نی عکس خاهرت یا زنت است که ایتو کله خرابی داری زیاد عصابم خراب شده بود گفتم تیز شو پاکش کن گفت اینه تو خوش پاک میکنه بیبینم از صفحات اجتماعی چیقسم پاکش میکنی 😏
اونجا بود که به سرم زدم گفت نکنه از خاطر مه عکس های ملالی تیت شده کم دیوانه شوم😭😭😭
ادامه دارد....

عزیزای دل لایک کمنت کنین دوست های خود را در پیچ دعوت بتین جهان سپاس

17/03/2025
قسمت دوم به او بد کردم به خاهرم بد شد💔زنگ زدم جواب داد هفت دقه باهم حرف زدیم دختر خوش صدا شوخ طب خوشم داد ازش بعد ازو بر...
15/03/2025

قسمت دوم
به او بد کردم به خاهرم بد شد💔

زنگ زدم جواب داد هفت دقه باهم حرف زدیم دختر خوش صدا شوخ طب خوشم داد ازش بعد ازو برش زیاد تر مسج میکردم و کال میکردیم
پشتون بودن در اصل اسمش ملالی بود سه خاهر بودن یک بیادر داشت
هر دو از کابل بودیم او کوتی سنگی بود
مه در کمپنی
روزا در گذر بود
در گروپ کال ما همرای دخترا شوخی مزاق میکردم ملالی خوشش نمیداد خداحافظی میکد
فهمیدم که ازمه خوشش داده
یک شب ازش عکس خاستم گفتم تو خو مره دیدی مام توره بیبینم شاید یک روزی در شهر رو به رو بشیم بشناسمت
اول قبول نکرد دید سرد شدم
برم روان کد خیلی دختر مقبول بود
ازش کمی تعریف کردم اوهم تشکری کرد و شب بخیر گفت
مه اصلا تا گوشیم دستم نمیگرفتم یادم نمیامد ملالی یا همو لیزا مگر او چشم انتظاری مه میکد برمه عادی بود همرای دخترا قصه کردن و اینا ولی از ملالی کم کم خوشم داده بود
فکر میکدم عاشق شدیم 😍

پهنتون رخصت بود همراه با فامیل رفتیم مزار خانه خالیم که دخترش نامزد برادرم بود
چهار روز اونجه ماندیم اقدر آنلاین نمیشدم
وقتی برگشتیم کابل رفتم صفحه فیس که از ملالی یگ عالم تماس و مسج امدع
سلام دادم که یک دقه نگذشته امد جنگ
گرفت کجا بودی نمیگی به تشویشت میشم مام گفتم چرا بتشویش مه بشی
گفت مه دگه چیز نگفت
گفتم مه چی تو مره دوست داری چیزی نگفت گفتم مام دوستت دارم 😘
امتو نگاه داشت گفتم یعنی نداری
که زودی گفت دارم ولی خیلی میشرمید
دختر شرمندوک بود
همی قسم روزا گذشت
وقتی گروه مسج کتی دوستایم میرفتم
همرایم جنگ میکد که چرا همرای دگه دخترا حرف میزنی
همی قسم یک دو روز قار میکد پس خودش میامد مه اصلا رابطه ماره جدی نمیگرفتم ولی ای کاش ملالی هم هم فکر مه بود و اینقدر دوستم نمیداشت 💔
از رابطه ما نه یا ده ماهی شده بود
خوب شناخته بودمش دختر حسود و شرمندوک بود در عین حال خیلی هم زیبا
یک شب خوب جنگ ما شد که مه چرا جز او همرای دگه دختر حرف میزنم مام گفتم تو کتی دگه بچا قصه نمیکنی
که یک لحظه هیچی نگفت
بعد از چند پسورد انستا فیس اش روان کد گفت میخایی واتساپم هم بزن کودش بیاد برت میگم بیبین زیاد قهر شده بود رفت افلاین شد
واقعا هم با هیچ پسری جز مه مسج نمکرد پیش خود گفتم حتما دگام اکونت داره
ادامه دارد...

عزیزای دل لایک کنید که زود زود نشر شود

آیا موافق هستید که سریال معاویه ابن ابی سفیان  پر هزینه ترین سریال عرب را پوست کنم به کمنت نظر دهید
15/03/2025

آیا موافق هستید که سریال معاویه ابن ابی سفیان پر هزینه ترین سریال عرب را پوست کنم به کمنت نظر دهید

قسمت 1داستان واقعی به او بد کردم به خاهرم بد شد 💔اسمم ساحل است با سن 21 چشم های درشت کمی جذاب بودم خانواده داشتم که دوست...
14/03/2025

قسمت 1
داستان واقعی به او بد کردم به خاهرم بد شد 💔

اسمم ساحل است با سن 21 چشم های درشت کمی جذاب بودم خانواده داشتم که دوستم داشتن دو خاهر و دو برادر داشتم خودم پسر خورد بودم یک خاهرم و برادر بزرگم عروسی کرده بودن برادر دومم نامزد بود خودش ایران بود پدرم دکانداری میکرد خدم محصل ادبیات انگلیسی بودم در یک دانشگاه شخصی
یک روزی با برادر زاده گکم احسان جان نشسته بودم یه عکس گرفتیم گفتم باش ایره پوست کنم در انستا
همی قسم بعد دو ساعت نظریه هاره میدیدم نظریه یک دختر توجه مه جلب کرد (چقدر کیوت است پسرکتان خدا برش عمر سلامتی بده)
پیش خود گفتم بی عقل ره کجا چهره مه به پدر پسر 5 ساده میمانه که فکر پسرم کرده
جواب دادم پسرم نیست برادر زاده ام اس
همیقسم رفتم گروپ کال اینا مصروف شدم چون دانشگاهم شخصی بود قصه درس هم نبود صرف ایلا گشتی در صفحات مجازی یا چکر با دوستان روزم تیر میشد برادر بزرگم همرای ما زندگی میکرد بعضی نصیحتم میکد خو عصابم خراب میشد ده قصه حرفایش نبودم 😏
بعد از دو روز همون دختر (لیزا) گفت میبخشین فکر پسرتان کردم.
مام دیگه ده قصه اش نشدم
یک گروه فیس بود دخترا و پسرا همیشه کال بود و قصه
گرفتم چند تا دوستای خوده اد کردم
امتو گرم مسج بودیم که یک دختر امد برم رپلی داد گفت ساحل استی گفتم ها تو
گفت ( مه لیزا استم در انستا همدیگر فالو کردیم)
اول نشناختم بعدن یادم امد همو دختر که احسان ره پسر فکر کرده بود اس
همی قسم کم کم در گروپ مسج میکد اما کال نمیامد
چندین روز گذشت مام امتحاناتم بود مادرم که همیشه متوجه خوراک و پوشاک و ضروریت های مه بود و خاهرم همیشه حسودی میکرد مه خورد خانه استم چرا بچه ات ناز میدی

حسنا همیشه میگفت درس نداری که هیچ نمیبینمت درس بخانی شکر بکش تو میتانی درس خانده مره بگو محروم استم از درس💔

ازمه دو سال خورد بود هی ازارش میدادم ولی خیلی دوستش هم داشتم چون خاهر مهربان و جنگریم بود

یک روز مسج داشتیم ده همو گروپ که گفتن لیزا پسر اس بخاطریکه هیچ ده کال نمیایه همی قسم بحث داشتن او میگفت مه خوش ندارم باژ مه گفتم بیا شخصی کال تنها سلام خوبستی میگیم که دل اینا هم جم بشه شله گرفتن اوهم قبول کد
ادامه دارد.......

قسمت های بعدی شه اگر خواستین نشر کنم‌ لایک کنین در کمنت بگویین

حتما تمام شب را صرف پختن نان کردن اما بیبینین که انسان چقدر بی احساس است🖤🥲
14/03/2025

حتما تمام شب را صرف پختن نان کردن
اما بیبینین که انسان چقدر بی احساس است🖤🥲

میوه های با قند زیاد...
12/03/2025

میوه های با قند زیاد...

عمر ما بي حاصلان در فكر آب و نان گذشت …!✋🏼🤌🏼
10/03/2025

عمر ما بي حاصلان در فكر آب و نان گذشت …!
✋🏼🤌🏼

 👆🥰🎀Follow me🥰💚💚ده حقیقت ناشناخته درباره  ۱. بنیان گذاری و تاریخچه: BMW، Bayerische Motoren Werke AG، در سال ۱۹۱۶ در مون...
07/03/2025

👆🥰🎀
Follow me🥰
💚💚
ده حقیقت ناشناخته درباره
۱. بنیان گذاری و تاریخچه: BMW، Bayerische Motoren Werke AG، در سال ۱۹۱۶ در مونیخ آلمان تأسیس شد و در ابتدا موتورهای هواپیما را تولید می کرد. این شرکت در دهه ۱۹۲۰ به تولید موتورسیکلت و در نهایت در دهه ۱۹۳۰ به خودرو تبدیل شد.
۲ لوگو نمادین: لوگوی BMW که اغلب به عنوان «گردل» یاد می شود شامل یک حلقه سیاه است که چهار چهارم آبی و سفید است. این نشان دهنده منشأ شرکت در هوانوردی است، با آبی و سفید نماد یک پروانه چرخان در برابر آسمان آبی صاف.
۳. نوآوری در فناوری: BMW به خاطر نوآوری های خود در فناوری خودرو معروف است. این خودرو اولین اتومبیل برقی جهان به نام BMW i3 را در سال 2013 معرفی کرد و در توسعه سیستم های پیشرفته کمک رانندگی (ADAS) و قطارهای برق هیبریدی پیشتاز بوده است.
۴. عملکرد و میراث موتوسپورت: BMW میراث قوی در ورزش موتوسپورت دارد، به ویژه در مسابقات تورینگ و فرمول ۱. بخش M این برند انواع با کارایی بالا از مدل های منظم خود را تولید می کند که به خاطر مهندسی دقیق و پویایی رانندگی شاد شناخته می شود.
۵. حضور جهانی: BMW یک شرکت جهانی خودروسازی است
۶. لوکس و طراحی: BMW مترادف با طراحی لوکس و متمایز، خودروهای صنایع دستی که ظرافت را با فناوری لبه برش و راحتی ترکیب می کنند.
7. شیوه های پایدار: BMW متعهد به پایداری، گنجاندن مواد سازگار با محیط زیست و فرایندهای تولید در خودروهای خود و همچنین پیشرفت فناوری خودروهای الکتریکی با مدل هایی مانند BMW i4 و iX.
هشت. تولید جهانی: BMW تاسیسات تولید متعددی در سراسر جهان از جمله در آلمان، ایالات متحده، چین و سایر کشورها فعالیت می کند و دسترسی جهانی و تولید محلی را تضمین می کند.
9. برند پورتفولیو: این شرکت علاوه بر برند معروف BMW، MINI و Rolls-Royce نیز دارد و از طیف متنوع سلیقه های خودرو و بخش های لوکس پذیرایی می کند.

سیرمتین از اول هم یک ممثل موفق نبود اما باتهیه‌ی ویدیو جدید امتحان کم ظرفیتی خود را سپری کرد و نزد مردم ۹۰ نمره بد اخلاق...
06/03/2025

سیرمتین از اول هم یک ممثل موفق نبود اما باتهیه‌ی ویدیو جدید امتحان کم ظرفیتی خود را سپری کرد و نزد مردم ۹۰ نمره بد اخلاقی گرفت.

نوت: اگر آن خانم قوم نزدیک مثل خواهر،دختر عمه ،دختر خاله ویا دخترکاکای سیر متین می بود هرگز چنین ویدیو نمی ساخت.

.زوج تایلندی که در سال ۲۰۱۳ با بوسه‌ای ۵۸ ساعت و ۳۵ دقیقه‌ای رکورد طولانی‌ترین بوسه جهان را در کتاب گینس ثبت کردند، از ه...
06/03/2025

.
زوج تایلندی که در سال ۲۰۱۳ با بوسه‌ای ۵۸ ساعت و ۳۵ دقیقه‌ای رکورد طولانی‌ترین بوسه جهان را در کتاب گینس ثبت کردند، از هم جدا شدند.

آقای اکاچای که اکنون ۵۶ ساله است به سرویس جهانی بی‌بی‌سی گفت می‌کوشد خاطرات خوب را حفظ کند و به ثبت این رکورد افتخار می‌کند. مسابقات ثبت بوسه‌های طولانی معمولا برای شرکت‌کنندگان مشکلات سلامتی نیز ایجاد می‌کنند.
زوجی در سال ۱۹۹۹ پس از اینکه بوسه‌شان ۳۰ ساعت به‌طول انجامید تقریبا بیهوش شدند و به بیمارستان منتقل شدند.

#فارسی #بوسه #جدایی #تایلند

05/03/2025

بخش اول یوسف پیامبر ع اگر میخواهید تمام سریال را پخش کنم کمنت نماید #همه Golden Steps

دست بند فرش عاجل 1500دالر هیچ عوارض ندارد فقد دوزاه هایش لاک نمیشود
02/03/2025

دست بند فرش عاجل 1500دالر هیچ عوارض ندارد فقد دوزاه هایش لاک نمیشود

حالا من 52 ساعت +14 دقیقه وقت گرفتم تا این نقاشی را کامل کنم 🙌 لطفا فالو کنید 😩
01/03/2025

حالا من 52 ساعت +14 دقیقه وقت گرفتم تا این نقاشی را کامل کنم
🙌 لطفا فالو کنید 😩

داستان جالب و نزدیک به زندگی امروزدزدی همیشه از یک دهكده دزدی میکرد، ﺭﻭﺯﯼ ﺭﺩﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ اورا دنبال کردند بعداً دیده ...
28/02/2025

داستان جالب و نزدیک به زندگی امروز

دزدی همیشه از یک دهكده دزدی میکرد، ﺭﻭﺯﯼ ﺭﺩﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ اورا دنبال کردند بعداً دیده شد رد پای او خیلی ﺷﺒﻴﻪ کفش ﻫﺎﯼ قاضی ﺑﻮﺩ
ﯾﮑﯽ گفت: ﺩﺯﺩ کفش ﻫﺎﯼ قاضی ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ است.
ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: کفش ﻫﺎیش ﺷﺒﯿﻪ کفش قاضی ﺑﻮﺩﻩ است
ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻃﺮﯾﻘﯽ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﺗﻮﺟﯿﻪ می کرد.
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺮ ﺁﻭﺭﺩ ﮐﻪ های ﻣﺮﺩﻡ ! ﺩﺯﺩ ﺧﻮﺩ همین قاضی‌ست
ﻣﺮﺩﻡ ﭘﻮﺯﺧﻨﺪﯼ ﺯﺩﻥ ﻭ به قاضی ﮔﻔﺘﻨﺪ : قاضی صاحب ﺑﻪ ﺩﻝ ﻧﮕﯿﺮ، ﻣﺠﻨﻮﻥ و ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ
ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ قاضی ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﺎﻗﻞ این دهکده همان مرد دیوانه است

ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﮐﺴﯽ ﺁﻥ دیوانه ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪ ﻭقتی ﺍﺣﻮﺍﻟﺶ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ می ﺷﺪﻧﺪ
قاضی گفت: ﺩﺯﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ، قاضی ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭﻟﯽ ﺩﺭﮎ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ، فرسنگ ها ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺷﺖ
ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ آن دیوانه می ترسیدند.
ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ دهکده، ﺩﺍنایی ﺑﻬﺎﻳﺶ ﺳﻨﮕﯿﻦ بود
ﻭﻟﯽ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ ﺍﻧﻌﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ.

حمدالله محب صاحب فرزند شد سوال اینجاس که چرا فرزند اش سیا است
27/02/2025

حمدالله محب صاحب فرزند شد سوال اینجاس که چرا فرزند اش سیا است

27/02/2025

سلام

ที่อยู่

Amphoe Tak Fa

เบอร์โทรศัพท์

+93770022038

เว็บไซต์

แจ้งเตือน

รับทราบข่าวสารและโปรโมชั่นของ Golden Stepsผ่านทางอีเมล์ของคุณ เราจะเก็บข้อมูลของคุณเป็นความลับ คุณสามารถกดยกเลิกการติดตามได้ตลอดเวลา

ติดต่อ ธุรกิจของเรา

ส่งข้อความของคุณถึง Golden Steps:

วิดีโอทั้งหมด

แชร์