09/20/2025
برای وطنم مینویسم! برای وطنی که زمین و زمان و خدایان کهشانها صدایش را نمی شنوند.
برای وطنی مینویسم که مادر من است، خاک من است.
برای وطنی مینویسم که زخم ناسورش درمان شدنی نیست. فرزندانش آواره و خاکش آغشته به خون.
وطن دردمندم! دردت به جانم و بمیرم به درها و زخمهایت. کاش میتوانستم مرهمی برای دردهایت باشم، کاش میتوانستم تقدیرت را تغییر میدادم، سرسبز و آباد و آزاد مینوشتمت، ترا بدون جنگ مینوشتم، بدون گریه و بدون غم. دخترانت را الهه هایی از بهشت مینوشتم، دخترانی آزاد و شاد که به همه حقوقشان میرسند. زنانی سربلند و مردانی با غیرت. کاش سرنوشتت دست من بود، بهشتی میساختمت که ترا وعده میدانند.
بمیرم برایت که اینگونه ویرانی. بمیرم برایت که اینگونه غمگینی. از دردهایت درد دارم و از زخمهایت زخم. نفرت دارم از زمین و زمانی که ترا اینگونه میرنجاند. برنجد آنکه میرنجاندت.