Ali Asghar Amirani - Khandaniha Magazine

Ali Asghar Amirani  -  Khandaniha Magazine Ali Asghar Amirani
the only journalist executed in Iran ever! June, 21, 1981 Amirani was released in July, 1979, but was arrested again a few months later.

Khandaniha was a weekly publication of critical political analysis founded in 1940 by Ali Asghar Amirani during the late Shah's regime. Ali Asghar Amirani was arrested on March 12,1979, a month after the Islamic revolution, during the trial of the former Prime Minister Hovayda. After more than a year in jail, Amirani was executed by firing squad on June 21, 1981, the only journalist executed in Ir

an ever! Khandaniha had much influence with intellectuals, and consisted of extracts and collections of foreign and Persian articles as well as commentary by the editor and publisher, Ali Asghar Amirani himself. On 8 April, 1981, Amnesty International wrote to the Iranian Embassy in London, asking to be informed of the charges against the imprisoned Ali Asghar Amirani, proprietor and editor-in chief of the former weekly journal Khandaniha. No further information about Ali Asghar Amirani reached Amnesty International by the end of April 1981. After Amirani's ex*****on, opportunists around the world have named various publications Khandaniha, but they are not affiliated in any way with the the real Khandaniha Magazine. Ali Asghar Amirani: born 1916 and executed June 21, 1981. The Khandaniha foundation consists of the Khandaniha publications, Khandaniha magazine, Khandaniha news, and Khandaniha press.

https://www.youtube.com/watch?v=WViV09SjiiMیکی از کم اشتباه! ترین مستند ها در باره پدرم .
04/04/2025

https://www.youtube.com/watch?v=WViV09SjiiM
یکی از کم اشتباه! ترین مستند ها در باره پدرم .

این ویدئو درباره علی‌اصغر امیرانی، صاحب‌امتیاز و مدیرمسئول مجله خواندنی‌هاست؛ روزنامه‌نگاری که ۳۱ تیرماه ۱۳۶۰ تو زنـدان اوین تیـربـارون شد؛ اون هم به جـرمی ک...

۲۵ سال ازدر گذشت نابهنگام برادر عزیزم شادروان فرید امیرانی میگذرد - روحش شاد که" نشد یک لحظه از یادش جدا دل "           ...
03/27/2025

۲۵ سال ازدر گذشت نابهنگام برادر عزیزم شادروان فرید امیرانی میگذرد - روحش شاد که" نشد یک لحظه از یادش جدا دل " "..... از بس اين پسر نازنين من نجيب و آقاست، ميترسم دشمنان انقلاب در غياب من مطلبي بر خلاف مصالح ملت ايران در خواندنيها منتشر كنند! " نقل از خاطرات ع-اميراني در بازداشتگاه ( شيك و مجلل‌ مجهول المکان.اول اردیبهشت ۱۳۵۸ ) اين پسر نازنين ونجيب وآقا من فرود نیستم !فرزند اول پدرم ، برادر بزرگ و استاد ودوستم شادروان آقا فريد اميراني است، كه قأم مقام پدرم بودند.تا يك ماه بعد از بازداشت شبه آدم ربايي پدرم مجله خواندنيها را آقا فريد اداره و منتشر ميكرد تا اينكه با دسيسه و نقشه عامل و عوامل نفوذي خدا ميداند و خودشان كي و كجا! ( مانند زبیده جهانگیری ملقب به "شبنم" نمايشگر كافه و تاأترهاي لاله زارو امثال او ) بناحق وناروا آقا فريد را كه درغياب پدرم سمت مديريت خواندنيها را داشت بادارراه ندادند . روي يك تكه كاغد بي مارك نوشته بود كه ( آقاي فريد اميراني از امروز شما در خواندنيهاديگر سمتي نداريد ! جوانی رسولی نام و شخصی دیگری بنام خاموشی ازبنیاد مستضعفان !! خواندنیها را تصاحب کردند! بهمين سادگي ! با رانده شدن آقا فريد خواندنيها دست گروه هاي مختلف افتاد هريك چند شماره منتشر كردندو جا بديگري دادند و خواندنيها نخواندني شد ..

بیمارستان پارس نتوانست جواب قانع کننده بما بدهد که چه گونه شخصی که با پای خودش فقط برای اندازه گرفتن فشار خون بآنجا پا گذاشت راهی بهشت زهرا شد!
انشالله روزی یکی یا دونفر جواب گو خواهند بود. اون روز اگر نزدیک نباشد دور هم نیست!
فرود امیرانی

۲۲ اسفند ۱۳۵۷ سال روز بازداشت شبهه آدم ربائی پدرم توسط چند جوان  نقاب دار و مسلح !
03/18/2025

۲۲ اسفند ۱۳۵۷ سال روز بازداشت شبهه آدم ربائی پدرم توسط چند جوان نقاب دار و مسلح !

امروز سال روز بازداشت شبهه آدم ربائی پدر است . در اینجا قسمتی از بازجوئی پدرم را می بینید.برای دیدن  بروی متن  زیر کلیک ...
03/13/2025

امروز سال روز بازداشت شبهه آدم ربائی پدر است . در اینجا قسمتی از بازجوئی پدرم را می بینید.برای دیدن بروی متن زیر کلیک نمائید.

فردا ۴۳ سال از اعدام پدرم میگذرد و ما  هنوزاندر خم یک کوچه ایم! دیگران  در باره اعدام امیرانی چه میگویند! مرحوم داریوش ه...
06/20/2024

فردا ۴۳ سال از اعدام پدرم میگذرد و ما هنوزاندر خم یک کوچه ایم!
دیگران در باره اعدام امیرانی چه میگویند!
مرحوم داریوش همایون وزیر اطلاعات دولت آموزگار
تاریخ شفاهی

* من وقتی معاونانم را معرفی کردم، بعد خب رفتند آن‎‎‌ها و من با شاه یک ساعتی صحبت می‌‎کردم. خب از طرح‎‎هایی که برای وزارتخانه داشتم گفتم به شاه. بعد گفتم که مجله خواندنیها پس از استعفای دولت هویدا سلسله‎ مقالاتی را شروع کرده و از فشار‎‎هایی که هویدا به آن وارد کرده، نوشته است؛ نوشته بود که چون حالا دیگر سانسور نیست، ما می‌‎توانیم حرف‎‌هایمان را بزنیم و این بلا‎‎‌ها را سر ما آوردند، این اشخاص را به ما تحمیل کردند که سردبیر باشند و مطالب مختلف. خب ما با توجه به اینکه هویدا سیزده سال نخست‎وزیر بوده، همه احترام می‌‎گذاشتیم به او، نزدیک بودیم به او، نمی‌‎دانستیم چه‎کار بکنیم. شاه گفت کاریش نمی‌‎توانید بکنید. چه‎کارش می‌‎خواهید بکنید؟ گفتیم آزادی هست !یعنی درواقع اجازه داد که او هرچه می‌‎خواهد بنویسد. خب من مجبور بودم بگویم برای اینکه او وزیر دربار بود و وزیر دربار زیر حمله بود و ما هم مسئول مطبوعات بودیم. بلاتکلیف [بودم]، نمی‌‎‎دانستم چه‎کار باید بکنم و او ادامه داد. هویدا این حملات را از ناحیه دولت و کابینه جدید دید و رنجشش از آموزگار خیلی بیشتر شد. خب اصولا هم خوشش نیامده بود که او را به‎نفع وزیرش کنار گذاشتند، بر تحریکاتش بر ضد‎ دولت افزود.

شادروان احمد احرار یکی از سردبیران
روزنامه اطلاعات مینویسد

احمد احرار
از انقلاب مشروطیت تا انقلاب اسلامی، شماری از روزنامه نگاران قدرت قلم و قوت استدلال خود را در سرمقاله نویسی به اثبات رسانیده اند و در شکل بخشیدن به افکار عمومی نقش داشته اند که یکی از آنها علی اصغر امیرانی مؤسس و مدیر مجله «خواندنیها» است.
امیرانی با انتشار «خواندنیها» در عالم روزنامه نگاران ایران درخشید. او در سرمقاله نویسی سبکی ویژه داشت. روان می نوشت و پیچیده ترین مسائل سیاسی روز را با بیانی ساده تحلیل و تشریح و تفهیم می کرد. چندان اهمیت نمی داد که چه کسی را این مقاله خشنود خواهد کرد و چه کسی را ناخشنود.

ازسایت روزنامه نما
یادی از نخستین روزنامه نگاری که جمهوری اسلامی اعدام کردعلی اصغر خان امیرانی پیش از اعدام در نوشته‌ای خطاب به همسرش:نعش مرا هر جا خواستی پرت کن، اصل کار روح من است هر وقت خواستی با من صحبت کنی، نوشته‌های مرا در مجله خواندنیها بخوانبه گزارش پایگاه خبری امروز نما - امروز ۱۷ مرداد است. روزی که در تقویم جمهوری
اسلامی، به عنوان «روز خبرنگار» نامگذاری شده است. کسی نداند فکر می کند مملکت ما سوئیس است!
در کشوری که به تایید سازمان های بین المللی یکی از زندان های بزرگ برای روزنامه نگاران در جهان است، و بیش ترین تعداد روزنامه نگار تبعیدی را دارد.«روز خبرنگار» بیش تر به شوخی بی مزه می ماند.
به خصوص آن که انتخاب ۱۷ مرداد، ریشه در کشته شدن مسئول دفتر خبرگزاری تمام دولتی جمهوری اسلامی، همراه با ۸ نفر از کارکنان کنسولگری رژیم تهران در مزار شریف افغانستان دارد، که در ۱۳۷۷ از سوی طالبان کشته شدند.
اما به جاست در چنین روزی که آن را «روز خبرنگار» می خواندند، از علی اصغر خان امیرانی یاد کنیم ... روزنامه نگاری که به برکت انقلاب به جوخه اعدام سپرده شد.
رژیم برآمده از انقلاب، علی اصغر خان امیرانی، روزنامه نگار و بنیانگذار مجله خواندنیها را، که به گفته الهه خوشنام، این حرفه را با رساندن روزنامه به در خانه های مردم، آن هم با دو چرخه کرایه ای آغاز کرده بود، نخست در اسفند ۵۷ دستگیر کرد. پس از آن که همه اموال او را مصادره کرد، در تابستان ۵۸ امیرانی را آزاد کرد. هر چند انقلابی که نوید «بهار آزادی» داده بود، در دهه خونبار ۶۰، امیرانی روزنامه نگار را هم، اعدام کرد.
سیروس آموزگار، روزنامه نگار و از وزرای شاپور بختیار، در این مورد گفته است:
«بعد از بیرون آمدن مراجعه کرده بود به دادگاه انقلاب که شما مرا آزاد کردید ولی تمام اموال مرا هم گرفته اید. آدم محتشمی بود. یک خانه بزرگ در شمیران، آپارتمانی در ساختمان سامان، و... داشت.آن‌ها هم چهار صد متر زمینی را در شمال به او دادند. او هم البته تند خوئی کرده بود که من با چهار صد متر چکار بکنم. من اهل کشاورزی نیستم. من روزنامه‌نگارم. او را دوباره گرفتند و به زندان انداختند. ولی این بار او را اعدام کردند. اصلا امیرانی جرمی که حتی در لغت نامه خود جمهوری اسلامی وجود داشته باشد انجام نداده بود.»
آیت‌ الله محمد محمدی گیلانی، محاکمه‌ علی اصغر خان امیرانی را بر‌عهده داشت. گفته شده، که امیرانی پیش از اعدام مورد شکنجه و آزار فراوان قرار گرفت و حتی او را به جرم نوشیدن مشروب شلاق زدند.
علی اصغر خان امیرانی پیش از اعدام در نوشته‌ای خطاب به همسرش نوشته است:
«همسر عزیزم، بانو اقدس امیرانی! از این‌که در این آخر عمری نتوانستم از تو و دختر بی‌سرپرستم فریده، که خود سرپرست سه طفل یتیم است خداحافظی کنم، متاسفم. ولی باور کن هرگز خدمات و زحمات تو را که در این روزهای آخر عمر مرتبا به من سر می‌زدی، فراموش نمی‌کنم. نعش مرا که هیکل ظاهریم باشد، هرجا خواستی پرت کن. اصل کار روح من است و فکرم که جای هر دو در صفحات مجله خواندنی‌هاست. هر وقت خواستی با من صحبت کنی، نوشته‌های مرا که طی چهل سال چاپ شده در مجله بخوان. …»
علی اصغر خان امیرانی، در روز ۳۱ خرداد ماه ۱۳۶۰ اعدام شد.
گفته شده، که سه روز پس از اعدام امیرانی، پیکر او را بدون انجام مراسم مذهبی و در حالی که برخی از انقلابیان بر آن سنگ می‌زدند در بهشت‌ زهرا به خاک سپردند.
یادش همواره با ماست ...
یادش گرامی باد

برگرفته از بنیاد برومند

خواندنیها نشریه ای وزین بود. و امیرانی روزنامه نگاری متشخّص و بدون وابستگی‌های سیاسی معمول و مرسوم که استقلال مادی داشت،‌ می توانست فارغ البال به وظیفه روشنگری مطبوعاتی اش عمل کند. در قضایای سیاسی اجتماعی کشور به قصد بهبود امور ابراز نظر نقّادانه داشته باشد. این رویه موجب شده بود، در خواندنیها مقالاتی منتشر کند که به مذاق دستگاه دولت و دربار خوش نمی آمد. به ویژه از سال ۱۳۴۹ که سیاست فشار به نویسندگان مخالف و ممیزی و سانسور مطبوعات در دستور کاردولت قرار گرفت. و ساواک به شدّت مانع نقل و نشر مطالب منتقدانه شد. ماموران اداره تفتیش و سانسور به امیرانی اخطار کردند، در صورت ادامه درج مطالب خرده گیرانه، مانع انتشار خواندنی ها می شوند. پیامد این اخطار ملاقات شکوه آمیز امیرانی با امیر عبّاس هویدا بود. و‌اعتراض به اِعمال محدودیت و فشار ساواک نسبت به مطبوعات و سکوت هویدا به رویّه سانسور که در مورد نوشته نویسندگان مستقل که قصدی جز اصلاح امور کشور نداشتند ، نیز اعمال می شد، سیاست سرکوب قلمی که با توجّه به سابقه کار مطبوعاتی هویدا که خوداز زمره ارباب قلم به شمار می آمد،‌خارج از انتظار مطبوعات بود. و امیرانی در ملاقاتش با هویدا به آن اشاره کرد. با برخورد سرد و پاسخ تندهویدا مواجه شد که لزوم اطاعت بی چون و چرا از دستور العمل ساواک را به امیرانی تذکر داد. این ملاقات بر کدورت خاطر امیرانی افزود. باعث شد،‌ امیرانی کوتاه نیاید، در مطالبی که می نویسد، از ریخت و پاش و خرج های بی مورد جشنها و ضعف هویدا در ابراز و اعمال اختیارات قانونی اش انتقاد کند. کاری که مخالفت سرسختانه امیر عبّاس هویدا را در پی داشت . سرانجام کار به آنجا انجامید که علی اصغر امیرانی را چند سال مجبور به کناره گیری از خواندنیها کرد.

03/15/2024

آنچه هر روزنامه نگار بایدبخواند !

خواستم برای سال ر‌وز باز داست شبهه آدم ربائی پدرم (۲۲ اسفند ۱۳۵۷)چند خطی بنویسم ولی دیدم یک سال قبل از انقلاب خودش
مطلبی را نوشته که حیفم آمد از آن بگذرم ! ع- امیرانی
نوشت !

چندی است که از گوشه و کنار، به کنایه و آشکار، خیلی‌ها، حتی دوستان خود ما، به ما می‌گویند و پیغام می‌دهند که: در نوشته‌هایت به طور کلی و در خاطرات پنج سال اخیر به طور اخص، از گذشته چیزی ننویس، و اگر نوشتی، پا بر روی دم عاملان آن خواه از نوع بر سر کار و خواه برکنار و بیکار آن نگذار که بد می‌بینی!ولی قبل از بیان جواب، باید به اطلاع عالیجنابان و سایر عقب‌داران دار و دسته شکست خورده برسانیم که از نظر شخصی و غرض‌ورزی دیگر بدی و بدجنسی باقی نمانده که این چند ساله در حق ما و خواندنیها نکرده باشید و اکنون دیگر ما و منی باقی نمانده که از آن بترسیم. انسان باید در دار دنیا، چیزی ارزنده و یا عزیز داشته باشد که به خاطر علاقه به دوام و ابقای آنها، از سایرین بترسید، وقتی اینها همه، به عللی، هر یک از گوشه‌ای فرا رفته گشتند، دیگر از چه بترسد و به چه مناسبت؟
سی و سه سال با جیب خالی و دست تنها، نترسیدیم، حال با جیب بدهکار و عده‌ای سربار از چه بترسیم، چه چیز ما را، چه کسی از ما می‌تواند بگیرد و چگونه؟مقام و مرتبه و شغل و درآمد و سرمایه و ثروتی که نیست، بیمه و بازنشستگی و مرخصی و حقوق و کارمزد و آسایش و استراحت هم که در کار ما نیست، استقلال در کار و آزادی عمل هم که هرگز نبوده، در این صورت ما را از چه می‌ترسانید، آدم مغروق که از خیس شدن نمی‌ترسد! اگر منظور نان بخور و نمیر و سلامتی نیم بند است، آن را که بحمدالله همه دارند.بنابراین اگر بیم و هراسی در کار باشد از آن ما نیست، از آن آنهائی است که از آشکار شدن رسوائی کار و برملا شدن ندانم‌کاری‌ها و پدیدارشدن نابسامانیهایشان، که اکنون چون کوه یخ، تنها یک نهم آن، به صورت تنگنا و کمبود از آب بیرون است باید بترسندنه امثال ما که تمامت پندار و گفتار و کردارمان، به صورت یک کاسه، در نشریه‌ای چون خواندنیها گرد آمده، همه وقت، همواره در معرض تماشاست.اگر ترس شما از این است که مبادا چشم و گوش ما که چون عدسی دوربین و میکروفون ضبط صوت، جریان اوضاع آن دوران را در خود نگاهداشته، آن را منعکس کند، به شما اطمینان و مژده می‌دهم که اگر ما این کار را در زمان حیاتمان نکنیم و قاتلان مال و ثروت و وقت و فرصت این ملت را معرفی نکنیم، عصر ما عصری است که طی آن از برکت توسعه دانش و تکنولوژی و شناخت خواص امواج و اجسام، چشم مظلوم و مقتول، حتی بعد از مرگ هم از سیمای قاتل و چهره زشت و زمخت او، عکس‌‌برداری می‌کند و او را رسوا می‌سازد این یک تخیل و یا آرزو نیست، مسئله و موضوعی است که اساس علمی دارد(1) تا چه رسد به سرگذشت و سرنوشت کسانی امثال ما، که اگر ما خود امروز حقیقت آن را بازگو نکنیم و از آن به نفع مملکت و مردم نتیجه نگیریم، دیگران آن را با شاخ و برگ و آب و تاب بازگو خواهند کرد و به سود خودشان هم نتیجه‌گیری.

و اما پاسخ منطقی و فلسفی و علمی به آن پیام و اینکه از گذشته، چیزی ننویسیم این است که:اگر با دید علمی و معیار ریاضی به گذشته و حال و آینده بیندیشیم، آینده چون هنوز نیامده، رویدادهای موجود و مستتر در بطن آن، در ردیف صفر مطلق است و در استتار کامل، زمان حال هم که از نظر ریاضی، یکهزارم ثانیه هم نیست، و تا بخواهیم از آن یاد کنیم جزء گذشته شده، گذشته‌ای که، تاریخ نام گرفته، در این صورت هر کس از هر چه را بگوید و بنویسد مربوط به گذشته می شود،مگر این که هیچکس از هیچ چیز سخن نگوید و ننویسد که آن هم محال می‌باشد.

از طرف دیگر، اگر کسانی از نوع ما که طی سالها در کوران و کوره آزمایش اجتماع، بارها، حرارتها و مرارتها دیده، سوخته و افروخته و جزغاله و خاکستر شده، تا نسوز و نشکن بار آمده، ماجرای این سوزش و سازشها را نگوید و عوامل آن را بازگو نکند پس تکلیف تجربه اندوزی و عبرت آموزی و نتیجه‌گیری چه می‌شود؟همانطوری که یک دانشمند زیست شناس و شیمی دان، در آزمایشگاه مصنوعی خود سالها وقت تلف می‌کند، عمرهدر می دهد و ماده و مال مصرف می کند تا از تجزیه و ترکیب اجرام و اجسام مختلف ماده‌ای تازه با خواصی نوین کشف کند و به خدمت انسان درآورد. هر فرد فهمیده و باهوش و دلسوز هم که در کوران رویدادها و در مسیر امواج آن قرار می‌گیرد، اگر با وجدان باشد و در اندیشه آسایش بقیه کاروانیانی که از همان راه و بیراه می‌گذرند باشد، ناچار است و باید مشاهدات و ملاحظات و دیده‌ها و شنیده‌ها و گفته‌های خود و سایران را درباره آن راه یا بیراهه بازگو کند، که در برابر نابینا و چاه خاموش نشستن گناه است.

ولی به شرطها و شروطها، شرط نخست و مهم آن است که بی‌غرض و بی‌نظر و امین باشد. یا دست کم، نزدیک بین و ناشنوا نباشد، که در این صورت چنان مشاهدات و خاطراتی نظیر آنچه بعضی‌ها بعد از گذشت سالها به سود خود و پشت سر مرده‌ها می‌گویند و می‌نویسند، نباشد. ما که پشت سر مرده و از کارافتاده چیزی نمی‌نویسیم تمام اهمیت و عظمت کار ما اینجا و در این است که اگر انتقادی می‌کنیم از افراد و شخصیت‌های زنده و برسر کار است، که هر کدام یک زبان دارند به پهنای فلک و می‌توانند به آن جواب بدهند، ما هم هر شهامت و شجاعتی داریم در تحمل انتقادات و اصلاحات دیگران و چاپ و انتشار جوابهای آنان می‌باشد که در گذشته بارها خوانندگان ما آن را به رای‌العین دیده و آزموده‌اند.بنابراین آنها که منکر تاریخ و مخالف تحصیل این علم شریف هستند یک بار و برای همیشه باید بدانند که تاریخ جز آزمایشگاه کارهای طبیعت و انسان چیز دیگری نیست .در پا سخ پیام‌آوران دلسوز باید بنویسم:«عالیجاها، با آنکه خیلی برایم دشوار است معهذا سعی می‌کنم پا روی دم و حتی جای سم شریف نگذارم. لطفاً به قصد راهنمائی و تشریک مساعی با این حقیر هم شده دستور فرمائید محاسبان درگاه حدود عرض و طول و مختصات و مشخصات خاص دم و سم آن جناب و تیم یتیم شده را تعیین فرمایند زیرا قلم چاکر سالهاست از هرچه و هرکس که انتقاد می‌کند و حمله می‌برد به تمام یا قسمتی از دم پرپشت آن والاقمام رو به مرام بر می‌خورد .( منظور اشرف پهلوی است ))

به هر وزیر و رئیس و مدیر ندانم کار و خرابکار که حمله می‌کنم سرسپرده آن جناب از آب در می‌آید. هر تصویب نامه و سازمان خاصی را که مورد انتقاد قرار می‌دهم دیکته شده و ناندانی مخصوص می‌باشد.به هر فرد چند شغلی کثیرالمقام و المرتبه و المنفعه که می‌تازم به حمایت آن حضرت می‌نازد.به کار معاملات و بیمه و بانک و چاپ که ایراد می‌گیرم به آن قبله اعراض می‌کنند و روی بدانجا نماز.از شهرداری و ترافیک گرفته تا مقاطعه‌کاری و زمین‌خواری و موسسات کارتراش و شغل فروش جائی نیست که دم شریف را در آن اثری نباشد تا چه رسد به کار مطبوعات.به خدائی که آن دم طاووسی را توام با خدم و حشم کیکاووسی به آن حضرت و این قلم دم بری را توام با جرأت به کار بردن آن به این نفرین گو عنایت فرموده قسم که من بنده را از این نوشته‌ها قصد آزار فردی خاص نیست تا چه رسد به اینکه آن فرد از خاصان آن جناب باشد.اما گناه من و قلم من چیست که هر وردار و ورمالی خود را وابسته به آن جناب کذائی می‌داند و هر فسادکار بدنامی خود را در کنف حمایت دم شریف می‌خواند؟من یقین دارم صدی هشتاد غبار بدنامی که به آستان جنابعالی نشسته و یا می‌نشیند مربوط به دم و دمباله‌داران است نه صاحب دم. اگر باور ندارید در آئینه افکار عمومی به خود نگاه کنید تا از جانوران و هیولاهائی که هر یک سالهاست گوشه‌ای از دم مبارک را چسبیده در آن لانه کرده مار خورده و افعی شده‌اند خود قبل از همه وحشت کنید در این صورت تصدیق خواهید کرد دم را باید ببرید که آینه شکستن خطاست.!!!

پا نوشت :
1 ـ پرفسور الکسندریس اندیشمند بزرگ آلمانی و متخصص چشم، پس از سالها تحقیق و آزمایش توانسته است به کمک تکنیک پیشرفته عکاسی، عکس‌های دقیقی از آنچه قبل از مرگ در چشم مقتول نقش می‌بندد، در اسلاید ظاهر کند و سیمای قاتل را بشناسد و به هویت او پی ببرد، زیرا چشم جانداران و انسان درست مانند دوربین عکاسی عمل می‌کند.
برای آگاهی و اطلاع بر سایر جزئیات این اکتشاف آموزنده و مهم با مشاهده عکس‌های آن به صفحه بیستم از شماره 15471 روزنامه اطلاعات مورخ سوم آذرماه 2536 مراجعه فرمائید

۴۵ سال از اعدام بی مورد پدرم گذشته ، آیا از آقایان مسئولان  بر سر کار کسی هست  که جواب بدهد ؟
03/10/2024

۴۵ سال از اعدام بی مورد پدرم گذشته ، آیا از آقایان مسئولان بر سر کار کسی هست که جواب بدهد ؟

یک سوال مبهم و مهم ! که هنوز بیش از ۴۰ سال بی پاسخ مانده است!
09/03/2023

یک سوال مبهم و مهم !
که هنوز بیش از ۴۰ سال بی پاسخ مانده است!

….. روزنامه نویس مبارز باج بشغال نمیدهد ، چنانکه بگراز هم نداد! نگارش،۵روز بعد از آزادی ازبازداشت ۵ ماهه در خانه امن  مج...
08/16/2023

….. روزنامه نویس مبارز باج بشغال نمیدهد ، چنانکه بگراز هم نداد!

نگارش،۵روز بعد از آزادی ازبازداشت ۵ ماهه در خانه امن مجلل ! زندان قصر و اوین .

علی اصغر امیرانی وصیت نامهسر مقاله نویس و ناشر مجله خواندنیها.بازدیدگنندگان این صفحه از من میپرسندکه چطور آقای امیرانی و...
08/04/2023

علی اصغر امیرانی وصیت نامه
سر مقاله نویس و ناشر مجله خواندنیها.
بازدیدگنندگان این صفحه از من میپرسندکه چطور آقای امیرانی وصیتنامه ننوشته اند؟!
آخرین سرمقاله پدرم در دقایقی قبل از اعدام !
دوصفحه برای خوانندگان مجله خواندنیها و یک صفحه برای خانواده !
تا دنیا بداندو همچنین
آقایان برسر کار!

اول تیر ۱۳۶۰ سال روز اعدام پدرم نوشته در زندان اوین ۱۳۵۸/۲/۲۰تف بر این انسان و انسانیتی در را ه بدست آوردن حقوقش آنقدر م...
06/20/2023

اول تیر ۱۳۶۰ سال روز اعدام پدرم
نوشته در زندان اوین ۱۳۵۸/۲/۲۰
تف بر این انسان و انسانیتی در را ه بدست آوردن حقوقش آنقدر مبارزه کردیم و سختی کشیدیم!

مجله خواندنیها ۶-آبان-۱۳۵۷ولی برای هر زمان !
04/15/2023

مجله خواندنیها ۶-آبان-۱۳۵۷
ولی برای هر زمان !

Address

Rockville, MD
20852

Telephone

555-5555

Website

Alerts

Be the first to know and let us send you an email when Ali Asghar Amirani - Khandaniha Magazine posts news and promotions. Your email address will not be used for any other purpose, and you can unsubscribe at any time.

Contact The Business

Send a message to Ali Asghar Amirani - Khandaniha Magazine:

Share