
08/03/2022
بزرگتر که شوی میفهمی غصه ی تنها بودن کمتر از اقیانوس نیست!
🥹🙁
Contact information, map and directions, contact form, opening hours, services, ratings, photos, videos and announcements from ملت عشق, Media, St. Louis, MO.
Operating as usual
بزرگتر که شوی میفهمی غصه ی تنها بودن کمتر از اقیانوس نیست!
🥹🙁
میدانم چرا هیچگاه یادِ من نیستی . من زخمی بر روحت به یادگار نگذاشتم که با هر تلنگری یادم بیفتی . انسان به زَخمها بیشتر میاندیشد تا مَرهمها ... !
تا حالا شده اشتیاقِ چیزی در
وجود تان باشه ولی حوصلهاش نه!؟
من نسبت به زندگیم
همین حس رو دارم...
جایی درونم
جایی کهنه در من
از انتظار زیاد زخمیست
و بند نمیآید ...
تلخ است ، تلخ تلخ ، این زندگی
اما
” لب هایت ”
عجب تعادلی برقرار کرده است …
شیرین است ،شیرین شیرین …
در برابر این زندگی …
همیشه یک نفر هست که بتواند خودش را آنقدر به تُ نزدیک کند، که برای شکستند به نشانهگیری احتیاج نداشته باشد. لحظههایی بیشتر از اینکه از بقیه دلگیر باشی، برای خودت غمگینی.
آدم ها بیرحم اند
این را از ابراز علاقه ها شان میشود فهمید...
من زخم های زیادی در خودم دارم ...
اما از میان همه
یکی را خیلی دوست دارم !
در سینه ام جا خوش کرده
و با هر سوزش به یادم می آورد
آدم را گاهی
دست هایی زخمی میکنند که عاشقانه
دوست شان دارد !
➰
در اشتیاقت
کسی نیست از من به تو آشناتر؛
سوی کدامین غریبه
زین آشنا میگریزی؟...
به یک جایی از زندگی که رسیدی میفهمی آنیکه زود می رنجد زود میرود، زود هم بر میگرده، اما آنیکه دیر می رنجد دیر میرود، اما دیگه بر نمیگردد...!
نگاهت که می کنم
روی از من میگیری...
می دانم
کسی
دلت را
از من دزدیده..!
صفحه :
من چقدر دلم خوش بود!
فکر می کردم پاییز که برسد، خودت را
می رسانی …
فکر می کردم می دانی آدم هر چقدر هم که قوی باشد این غروب های دلگیر را
نمی تواند تنهایی سر کند.
فکر می کردم می دانی
این زود شب شدن ها…
این ابرهای تیره در آسمان
و باران های گاه و بی گاه…
دمار از روزگارِ آدمِ تنها در می آورد.
فکر می کردم می دانی آدم، دلش وقت پاییز آنقدر کوچک می شود که جا برای
دلتنگی ندارد
اگر دستی نداشته باشد برای گرفتن
و گوشی برای شنیدن…
غصه بیچاره اش می کند!
فکر می کردم می دانی اما…
کاش می دانستی
کاش خودت را می رساندی…
صفحه :
ببین
من
تمتم لحظه هایی که میتوانستم برای خودم باشم
به تو فکر کردم :))
عذاب وجدان نداری؟!
صفحه :
آدم هميشه فكر مى كنه كه میشه برگشت
میشه درستش کرد ، میشه توضیح داد
میشه جبرانش کرد
ولی میدانی، آدم هميشه اِشتباه مى كنه!
صفحه :
آدما فکر میکنن
هر چه منتظر شان بمانی
عاشق تر میشی!
غافل ازینکه طرف مقابل
در نبود شان تنهایی زندگی کردن
رو یاد می گیره.
گاهی وقت ها
گم کردن یک آدم در زندگیت
باعث میشه تا خودت را پیدا کنی...
صفحه :
همه این هایی که ما
دوست شان داریم و دوست مان ندارند
یک روز یکی را دوست خواهند داشت
که دوست شان نداره!
|🥀👌🏻
صفحه :
شب قضیهاش فرق میکند،
شبها
زیرِ سقف خانههایِ شهر
نه اثری از تظاهر میماند و نه ردی از خندههایِ دروغین.
شبها ،
آدمها میمانند و تلخیِ حقیقت،
آدمها میمانند و تنهایی
و اشک و تاریکی و سکوت
و یک دلتنگیِ بی انتها ...
برایِ همه آنهایی که باید باشند،
اما نیستند!
صفحه :
نوشته بود: کسی را چنان دوست داری
که برایش بجنگی؟
نوشتم: از جنگها برگشتهام،
با زخمها و موی سپید؛
و یاد گرفتهام صبور باشم و به تماشا قانع!
➰
- دوستش داری ؟
+ حالا دیگه نه ،
خوب که فکر میکنم آن هم فرقی با بقیه نداشت .
دنبالِ یک آدم خاصم !
نه آدمی که در ذهنِ خودم خاصش کرده باشم ... !
صفحه :
شباهت من و تو هرچه بود ثابت کرد
که فصل مشترک عشق و عقل
تنهاییست...
صفحه :
من هیچوقت بیخیالت نمیشم؛
چون از دست دادن #تُ مثل از دست دادن
تیکه ای از خودم است...!
صفحه :
💌☀️ 💌 ☀️
ﺍﮔﺮ ﺟــﺮﺃﺕ ﺧــﺪﺍﺣـﺎﻓﻈﯽ ﺑﺎ ﮔــﺬﺷﺘـﻪ ﺭﺍ
ﺩﺍﺷﺘـﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﺯﻧـــﺪﮔـﯽ،
ﺳـﻼمی ﺟﺪﯾﺪ
ﺑﻪ ﺗـــﻮ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ ...
صبح تان بخیر ❤
صفحه :
امشب آخرین دقیقه آذر (قوس) ماه را ورق می زنیم و شمع های روشن زرد پاییز را پُف می کنیم. شب آغاز زمستان است، چراغ خانه ها هنوز بیدارند و خانه نشینان گرد آتش گرم دوستی، نشسته اند و خاطرات دیروز را پلک می زنند. آن طرف تربوزی که ضربات چاقو خون سرخش را جاری کرده و این طرف مادر بزرگ که تسبیح فیروزه ای رنگش را بارها مرور می کند. همه گرد هم آمده اند تا از روزهای خوب خدا سخن بگویند و به بهانه یلدا این طولانی ترین شب سال، فارغ از پیچ و خم های زندگی همدیگر را به شنیدن خاطرات خوب خویش مهمان کنند.
#شبیلدامبارک
تا اینجای زندگیم
دویدم دنبال آدمایی ک برایم مهم بودن
و اهمیت داشتن ولی دیگه تمام شد
قرار است از این به بعد بشینم از منظره لذت ببرم!
صفحه :
آدمی که درد داره، داد میزنه.
آن که خسته و بی حوصله است غُر میزنه.
اما آدمی که سِر شده دیگه هیچی نداره،
خالی و تهی، فقط نگاه میکنه و نگاه میکنه....
صفحه :
کاش بفهمی من زود رنج نیستم تو تنها نقطه ضعفمی. من وابسته کسی نیستم و آدمای زیادی دور من ولی تو تنها نیازمی. من توجهی به کسی یا چیزی ندارم ولی تو نکته ی مهم منی. من اصرار به ماندن کسی ندارم ولی فقط میخواهم تو باشی....
صفحه :
ولی در بودنت خیلی قشنگه
هر چقدرم که دور نشسته باشی،
هر چقدرم که فکر کنی هیچکسی حواسش برایت نیست...
هر چقدرم که نخواهی پیشت باشم؛
من حتی دور بودن تو را با نزدیک بودن هزار تا آدم دیگه عوض نمیکنم ... !
صفحه :
یک روز نشست جلوم و گفت:
غصه نخور همه سختی ها تمام میشوند
و من تا ابد کنارتم.
خلاصه که اگر دیدیدش
برایش بگوید سختی ها هنوز تمام نشدن!
صفحه :
تو چه میدانی آدمی که به یک نقطه خیره مانده و به موسیقی دلخواهش گوش میدهد، در آن نقطهی کوچک که به آن خیره شده، چه چیزهایی میبیند، چه چیزهایی میشنود، و چه چیزهایی احساس میکند...
صفحه :
اعتماد در عشق آن است که از تو دور یا در خواب باشم، با این اطمینان که از تو کاری سر نمیزند که قلبم را مچاله کند؛ حتی اگر تمام دنیا را به تو بدهند!
صفحه :
دلتنگی....
شاید یعنی،
راه رفتن،
در همه ی خیابان های شهر،
دریغ از لحظه ای دیدار #تُ...
صفحه :
فراموش کردن کسی که دوسش داری مثل حل شدن قندی میمانه که در چای انداخته باشی. درست است که آن قند حل میشه و دیده نمیشه ولی برای همیشه مزهی آن چای را عوض کرده...
من و تو میتوانستیم یک قصه باشیم
در کتابی قدیمی…
مثلا من، خانه ی متروکی
در جاده ای دور افتاده
با پنجره های بسته
چراغ های خاموش
و پر از دلتنگی…
که هر غروب آواز زاغ ها کلافه ام می کند
و تازیانه ی بادها بر پیکرم فرود می آید…
غمگین، تنها، خسته…
و تو همانی باشی
که فراموشم نکرده ای
که یک روز به سراغم می آیی
با خودت نور به اتاق ها می آوری
و خنده به پنجره ها می پاشی
همانی باشی که گرد و غبار از چهره ام
پاک می کنی…
همانی…
که با تمام دیوارها و ستون هایم دوستت دارم...!
صفحه :
چه بسیار دوستیها که
به معنی عشق بود و درنیافتند!
و چه بسیار "حالت چطور است" هایی...
که معنایش "دلم برایت تنگ شده بود” و نفهمیدند . . .
صفحه :
تو با از دست دادن هیچکدام از آدمای زندگیت نه میمیری و نه دنیا برایت به آخر میرسد و تنها کسی که با از دست دادنش همه چی برایت تمام میشه کسی که در اینه میبینی!
صفحه :
در سیاره ی آدمیان؛
چشمانت حرف ها را مینواخت
و دستانت نوازش ها را
و من یافتمت
اما سیارمان را نه..!
صفحه :
بعضی ها مغرور به نظر می رسند
ولی در واقع ،
همانند کسی که «از غرق شدن میترسد» ؛ از صمیمی شدنِ با آدم ها ،
می گریزند ...
و هیچ کس نخواهد فهمید ؛
همین آدمی که قلابش را غلاف کرد و بی تفاوت از کنار دریا گذشت ؛
چقدر دلش «ماهی» می خواست !
صفحه :
شب است و حجم غصه ها ؛
ما را به نا كجا آباد میبرد كاش كسی بود
ميان اين همه نبودن ها می آمد ،
لبخند میزد و اين شب ها را روشن ميكرد...!
صفحه :
ولی به نظرم تنهایی بیشتر از انکه در مورد بودن آدمها باشه،
در مورد نبودنِ آدمهاست!
که بودن آدم ها تنهایی آدم را کمتر نمیکنه،
اما نبودن شان آدم را از چیزی که
هست هم تنهاتر میکنه...
همین!
St. Louis, MO
63116
Be the first to know and let us send you an email when ملت عشق posts news and promotions. Your email address will not be used for any other purpose, and you can unsubscribe at any time.
Action Unlimited, By Dee Jackson
Birmingham 64132Geile/Leon Marketing Communications
Shaw AvenueJóvenes emprendiendo un nuevo camino
Tower Grove Avenue